کشتی های اقیانوسپیما می گذاشت تا در آنجا بهترین اغذیه را برای حفظ آبروی شوهرش پیدا کند. پیش بینی همه چیز را کرده بود بجز آن که جشن، درست با روز یکشنبه ای در ماه ژوئن سالی مصادف شود که فصل باران عقب افتاده بود. درست صبح همان روز چنین مسئله ای را به یاد آورد. درست هنگامی که برای نماز صبح به کلیسا می رفت متوجه شد. از رطوبت هوا وحشت کرد و دید که آسمان سخت ابر آلود است و خط افق دریا دیده نمیشود. با وجود آن علامات نحس، مدیر اداره هواشناسی که او را در نماز کلیسا ملاقات کرده بود به او اطمینان خاطر بخشیده بود که در تاریخ پر از نکبت شهر، حتی در بدترین زمستان ها، هرگز در روز عید گلریزان باران نباریده است. با این حال وقتی ساعت دوازده نواخته شد و بسیاری از میهمانان داشتند در هوای آزاد مشروب می نوشیدند، آسمان چنان رعدی زد که تمام زمین را به لرزه در آورد. بادی طوفانی میزها را سرنگون ساخت و تمام چادرهای کرباسی را به هوا برد و آسمان با رگباری سیل آسا خود را روی زمین خالی کرد.
دکتر خوونال اوربینو، همراه چند میهمان دیگری که دیر کرده بودند و دکتر سر راه به آنها برخورده بود، خود را در میان آن طوفان به اشکال به خانه رساند. می خواست مثل آنها از کالسکه پیاده شود و از روی قطعه سنگهای حیاط خلوت بپرد و خود را با عجله به خانه برساند. ولی در عوض مجبور شد تا با خفت هر چه تمام تر بگذارد تا پیشخدمتهای رستوران دون سانچو او را در یک شنل زردرنگ بپیچند و وارد خانه کنند. میزهای کوچک جدا از هم را در داخل خانه به شکلی نامناسب چیده بودند، حتی در داخل اتاق خوابها، و میهمانها هم خلق خود را عوض نکرده و مثل یک گروه غریق بر جای مانده بودند. هوای اتاق ها مثل کوره کشتی داغ شده بود، چون مجبور شده بودند پنجره ها را ببندند تا باران
دکتر خوونال اوربینو، همراه چند میهمان دیگری که دیر کرده بودند و دکتر سر راه به آنها برخورده بود، خود را در میان آن طوفان به اشکال به خانه رساند. می خواست مثل آنها از کالسکه پیاده شود و از روی قطعه سنگهای حیاط خلوت بپرد و خود را با عجله به خانه برساند. ولی در عوض مجبور شد تا با خفت هر چه تمام تر بگذارد تا پیشخدمتهای رستوران دون سانچو او را در یک شنل زردرنگ بپیچند و وارد خانه کنند. میزهای کوچک جدا از هم را در داخل خانه به شکلی نامناسب چیده بودند، حتی در داخل اتاق خوابها، و میهمانها هم خلق خود را عوض نکرده و مثل یک گروه غریق بر جای مانده بودند. هوای اتاق ها مثل کوره کشتی داغ شده بود، چون مجبور شده بودند پنجره ها را ببندند تا باران