نام کتاب: عشق در زمان وبا
که مبالغه کرده است. عکس العمل شوهرش را حدس زد و خودش پا پیش گذاشت و تهدید کنان گفت که خیال دارد آنجا را ترک کند و برود به تنهایی در خانه پدری زندگی کند. خانه ای که گرچه به ادارات دولتی اجاره داده بودند، ولی هنوز به او تعلق داشت. تهدیدش چندان هم بی اساس نبود چون واقعا خیال داشت خانه شوهری را ترک کند. آبروریزی عمومی هم برایش علی السویه بود. شوهرش هم به خوبی این را می‌دانست و درست به موقع از آبروریزی جلوگیری کرد. شجاعت این را در خود نمی دید که حرف خود را به کرسی بنشاند: تسلیم شد. البته نه به نحوی که اقرار کند در جاصابونی صابون وجود داشته است، که زیر واقعیت زدن بود. ولی صرفا به خاطر این که زندگی توأم در همان خانه را ادامه دهند. گرچه در اتاق هایی جداگانه و بدون این که کلمه‌ای با هم رد و بدل کنند. سر میز شام با چنان مهارتی در سکوت با هم دعوا مرافعه می‌کردند و از طریق فرزندان برای هم پیغام می فرستادند که آنها هرگز متوجه نشدند که پدر و مادرشان با هم قهر هستند و با هم حرف نمی زنند.
از آنجایی که به اتاق کار نقل مکان کرده بود و در آنجا حمام وجود نداشت در نتیجه مسئله سر و صدای صبحگاهی خاتمه یافته بود. دکتر بعد از آماده کردن درس هایی که می بایست تدریس می کرد، پا به اتاق خواب می گذاشت تا دوش بگیرد. سخت مواظب بود تا همسرش را از خواب بیدار نکند. گاه پیش می آمد که شبها قبل از خواب هر دو با هم داخل حمام می شدند تا مسواک کنند. پس از گذشت چهار ماه بدان منوال، شبی شوهر در انتظار این که همسرش از حمام خارج شود، روی تخت دراز کشید و مثل سابق روزنامه خواند و به خواب رفت. زن بی احتیاط کنار او دراز کشید تا از خواب بیدار شود و زحمت را کم کند. مرد چرتش بریده شد ولی به جای این که بلند شود و برود، چراغ را خاموش کرد و سر خود

صفحه 48 از 536