روز صبح می خواستند بال هایش را بچینند و کوتاه کنند که از دست آنها دررفته و پروازکنان رفته بود نوک درخت انبه نشسته بود.
مستخدمهها سه ساعت تمام سعی کردند او را بگیرند و موفق نشدند. مستخدمههای همسایهها هم به کمک آمدند، به هر حیلهای متوسل شدند تا او را از درخت پایین بکشانند ولی بی فایده بود. لجباز، سر جای خود نشسته بود، کرکر خنده را سرداده بود و جیغ میکشید: «زنده باد حزب آزادیخواه، زنده باد حزب آزادیخواه مرده شور برده!» شعاری بود بس گستاخانه و بی باک. بیش از چهار مست لایعقل شنگول را به خاطر آن به قتل رسانده بودند. دکتر اوربینو به اشکال موفق میشد تا او را از لابلای برگهای درخت تشخیص بدهد. سعی کرد به زبان خوش او را راضی کند. سپس به اسپانیولی و فرانسه و عاقبت حتی به زبان لاتین متوسل شد. طوطی هم با همان زبانها، با همان لحن خود او جوابش را داد، ولی از نوک درخت تکان نخورد و میخکوب سر جای ماند. دکتر اوربینو که میدید چاره ای از دست کسی برنمی آید، دستور داد تا مأموران آتش نشانی را خبر کنند که اسباب بازی اخیر اجتماعی او شده بودند.
تا چندی قبل حریق ها را فقط داوطلبان خاموش می کردند. با یک نردبان معمولی و سطلهای آب که از هر جا میتوانستند به محل حادثه حمل می کردند. ولی این عملیات چنان با دستپاچگی و بدون نظم و ترتیب صورت می گرفت که عاقبت خیلی بیشتر از خود حریق خسارت به بار می آورد. ولی از سال قبل مؤسسه ای با سرمایه گذاری اعانه ملی درست شده بود که عامل آن خود دکتر خوونال اوربینو بود. اسم مؤسسه سازمان بهزیستی عمومی بود و دکتر نیز مدیرکل افتخاری آن بود. یک گروه مأمور آتش نشانی حرفه ای وجود داشت به اضافه یک کامیون مخزن آب، دو لوله آب و آژیر و زنگ. مد روز بود؛ به مرحله ای که وقتی حریقی
مستخدمهها سه ساعت تمام سعی کردند او را بگیرند و موفق نشدند. مستخدمههای همسایهها هم به کمک آمدند، به هر حیلهای متوسل شدند تا او را از درخت پایین بکشانند ولی بی فایده بود. لجباز، سر جای خود نشسته بود، کرکر خنده را سرداده بود و جیغ میکشید: «زنده باد حزب آزادیخواه، زنده باد حزب آزادیخواه مرده شور برده!» شعاری بود بس گستاخانه و بی باک. بیش از چهار مست لایعقل شنگول را به خاطر آن به قتل رسانده بودند. دکتر اوربینو به اشکال موفق میشد تا او را از لابلای برگهای درخت تشخیص بدهد. سعی کرد به زبان خوش او را راضی کند. سپس به اسپانیولی و فرانسه و عاقبت حتی به زبان لاتین متوسل شد. طوطی هم با همان زبانها، با همان لحن خود او جوابش را داد، ولی از نوک درخت تکان نخورد و میخکوب سر جای ماند. دکتر اوربینو که میدید چاره ای از دست کسی برنمی آید، دستور داد تا مأموران آتش نشانی را خبر کنند که اسباب بازی اخیر اجتماعی او شده بودند.
تا چندی قبل حریق ها را فقط داوطلبان خاموش می کردند. با یک نردبان معمولی و سطلهای آب که از هر جا میتوانستند به محل حادثه حمل می کردند. ولی این عملیات چنان با دستپاچگی و بدون نظم و ترتیب صورت می گرفت که عاقبت خیلی بیشتر از خود حریق خسارت به بار می آورد. ولی از سال قبل مؤسسه ای با سرمایه گذاری اعانه ملی درست شده بود که عامل آن خود دکتر خوونال اوربینو بود. اسم مؤسسه سازمان بهزیستی عمومی بود و دکتر نیز مدیرکل افتخاری آن بود. یک گروه مأمور آتش نشانی حرفه ای وجود داشت به اضافه یک کامیون مخزن آب، دو لوله آب و آژیر و زنگ. مد روز بود؛ به مرحله ای که وقتی حریقی