خیلی وقت خواهم داشت. ولی عجالتا که مرگ جزو برنامه هایم نیست.» شنوایی گوش راستش رفته رفته کمتر می شد و نیز هنگام راه رفتن مشکل داشت که برای پنهان کردن آن عصایی به دست می گرفت که سر آن از نقره ساخته شده بود، با این حال کت و شلوارهای کتانی مناسب سالهای جوانی خود را به تن می کرد. یک جلیقه هم زیر کت می پوشید و زنجیر طلای ساعت جیبی اش، مورب از روی آن می گذشت. ریش کوسه اش به ریش *پاستور* شباهت داشت و صدفی رنگ بود. موهای سرش نیز به همان رنگ بود. لباسهایش همیشه به خوبی اتو شده بود. شلوارهایش همیشه خط اتو داشتند. تمام این چیزها نشانه های ثابت شخصیت او بود. به خیال خودش کمبود حافظه اش را که رفته رفته بیشتر می شد، با عجله و تا جایی که امکان داشت، با نوشتن یادداشتهایی روی تکه کاغذهایی جور به جور جبران می کرد، ولی کاغذها در جیب هایش با هم قاطی می شدند و چیزی از آنها سر درنمی آورد. درست مثل کیف دستی اش که همیشه پر بود از ابزارهای مختلف طبابت و شیشه های کوچک دارو و چندین و چند شیء نامربوط که نامنظم روی هم انباشته شده بودند. نه تنها مشهورترین و پیرترین طبیب شهر بود بلکه خوش پوش ترین آنها نیز محسوب میشد. با این حال آن همه خودنمایی در علم و دانش و آن همه سوء استفاده از نام خود باعث شده بود تا همه کمتر از لیاقتش دوستش داشته باشند.
برای سرکلانتر و پسرک دانشجوی پزشکی دستوراتی دقیق و سریع صادر کرد. کالبدشکافی لازم نبود. بویی که در خانه بر جای مانده بود کافی بود تا دلیل مرگ را ثابت کند: تنفس سیانوری که برای چاپ عکس در لگنی ریخته شده بود. خرمیا د سنت آمور عکاس ماهری بود. مقدار
برای سرکلانتر و پسرک دانشجوی پزشکی دستوراتی دقیق و سریع صادر کرد. کالبدشکافی لازم نبود. بویی که در خانه بر جای مانده بود کافی بود تا دلیل مرگ را ثابت کند: تنفس سیانوری که برای چاپ عکس در لگنی ریخته شده بود. خرمیا د سنت آمور عکاس ماهری بود. مقدار
Louis Pasteur (۱۸۲۲ - ۱۸۹۵): پزشک و شیمیدان فرانسوی. - م.