شده بود، جمله شوهرش را لغت به لغت تعبیر کرد. چند ماه پس از آن سرقت به سراغ قاچاقچیان کشتی های بادبانی کوراسائو رفت و یک طوطی قشنگ مال *پاراماریبو* از آنها خرید. طوطی فقط بلد بود فحش های رکیکی را که از ملوانها یاد گرفته بود بر زبان بیاورد ولی آن را با چنان صدایی انسانی ادا می کرد که به بهای گزاف دوازده سنتاووس که برایش پرداخته بود، می ارزید.
از آن طوطی های خوب بود. از آنچه جسما نشان می داد سبک تر بود. کله اش زردرنگ و زبانش سیاه بود: تنها نشانههایی که از طوطیهای سایر رودخانهها که در آنها گیاهانی رشد می کردند که در گِل ریشه می دواندند، متمایزش میکرد. آن طوطیها حتی با شیاف سقز نیز به حرف نمی آمدند. دکتر اوربینو در مقابل عمل سرشار از نبوغ همسرش سر فرود آورد و تصدیق کرد که شکست خورده است. حتی از خود متحیر شده بود که از پیشرفتهای طوطی که با تحریکات مستخدمها شکل میگرفت، تفریح میکند. طوطی در بعدازظهرهای بارانی از خیس شدن پرهایش بس لذت می برد و زبانش باز می شد. جملاتی را بر زبان می آورد که مال زمانهای گذشته بود و در خانه آنها یاد نگرفته بود. به این نتیجه می رسیدند که سن طوطی خیلی بیشتر از آن است که حدس میزدند. آخرین شک و شبهه دکتر در شبی به پایان رسید که بار دیگر دزدها میخواستند از طریق اتاقک زیر سقف داخل خانه بشوند. طوطی چنان مثل سگهای آلمانی پارس کرد و آنها را ترساند که اگر خود آن سگها در آنجا بودند نمی توانستند آن طور واقعی پارس کنند. فریاد میکشید: « آهای دزد! آهای دزد!» آن طور واقعی پارس کردن و آن طور به وضوح «آهای دزد» گفتن دو چیزی بود که در آن خانه فرا نگرفته بود. آن
از آن طوطی های خوب بود. از آنچه جسما نشان می داد سبک تر بود. کله اش زردرنگ و زبانش سیاه بود: تنها نشانههایی که از طوطیهای سایر رودخانهها که در آنها گیاهانی رشد می کردند که در گِل ریشه می دواندند، متمایزش میکرد. آن طوطیها حتی با شیاف سقز نیز به حرف نمی آمدند. دکتر اوربینو در مقابل عمل سرشار از نبوغ همسرش سر فرود آورد و تصدیق کرد که شکست خورده است. حتی از خود متحیر شده بود که از پیشرفتهای طوطی که با تحریکات مستخدمها شکل میگرفت، تفریح میکند. طوطی در بعدازظهرهای بارانی از خیس شدن پرهایش بس لذت می برد و زبانش باز می شد. جملاتی را بر زبان می آورد که مال زمانهای گذشته بود و در خانه آنها یاد نگرفته بود. به این نتیجه می رسیدند که سن طوطی خیلی بیشتر از آن است که حدس میزدند. آخرین شک و شبهه دکتر در شبی به پایان رسید که بار دیگر دزدها میخواستند از طریق اتاقک زیر سقف داخل خانه بشوند. طوطی چنان مثل سگهای آلمانی پارس کرد و آنها را ترساند که اگر خود آن سگها در آنجا بودند نمی توانستند آن طور واقعی پارس کنند. فریاد میکشید: « آهای دزد! آهای دزد!» آن طور واقعی پارس کردن و آن طور به وضوح «آهای دزد» گفتن دو چیزی بود که در آن خانه فرا نگرفته بود. آن
Parananbo. بندری در یک رودخانه در کشور سورینام در آمریکای جنوبی. - م.