برعکس همسر او، *فرمینا داثا* که در آن زمان هفتاد و دو سال داشت و دیگر چون سالهای جوانی اش مثل یک گوزن ماده قدم برنمیداشت، با علاقه ای غیرمنطقی عاشق گل های مناطق حاره و حیوانات اهلی بود. در ابتدای زندگی زناشویی، از تازه بودن عشق سوء استفاده کرده و بیش از آنچه عقلش به او امر کند، در خانه حیوان جمع کرده بود. ابتدا سه تا سگ آورده بود که اسم امپراتورهای رم باستان را بر آنها گذاشته بود. این سه سگ که از نژاد دالمات بودند برای به دست آوردن دل یک سگ ماده مدام در حال جنگ و جدال بودند و کم مانده بود همدیگر را تکه پاره کنند. اسم سگ ماده هم *مالینا* بود که اسم بسیار مناسبی بود، چون هنوز نه تا توله سگ نزاییده، ده تای دیگر آبستن بود. بعد نوبت به گربههای حبشهای رسیده بود که نیمرخی به شکل عقاب داشتند و رفتارشان به فرعونهای مصری شباهت داشت. بعد، گربه های سیامی که چشمهایشان لوچ بود و بعد گربه های ایرانی که از دربار سلطنتی میآمدند و چشمهای نارنجی رنگ داشتند و شب ها خواب را بر همه حرام می کردند چون مثل اشباح روی تختها قدم بر می داشتند و از کمبود عشق مرنو می کشیدند. چند سال هم یک میمون داشتند که از جنگل آمازون آورده و او را به درخت انبه حیاط خلوت زنجیر کرده بودند. از جانبی هم دلشان به حال او می سوخت چون چهره اش بسیار به قیافه غمگین اسقف اعظم *ایدولیو ای رئی* شباهت داشت. نگاهش نیز مثل دستان او معصوم بود. ولی به این دلایل بود که فرمینا داثا او را از خانه
Fermina Daza<br />Messalina همسر سوم امپراتور کلائودیو که زنی بود مشهور به شهوترانی (۴۸ سال قبل از میلاد مسیح). - م.<br />Obdwio Y Rey