بلکه این خطر نیز وجود داشت که زندگیاش تغییر کند، آن هم در سن و سالی که ظاهرا همه چیز به حد تکامل خود رسیده بود. دلش می خواست قبل از ناهار رسمی با دکتر لاسیدس الیویا، چرتی بزند ولی متوجه آشوب مستخدمان شده بود. وقتی طوطی را از قفس بیرون کشیده بودند تا پرهای بالش را بچینند، از دستشان فرار کرده و روی بلندترین شاخه درخت انبه نشسته بود. مستخدمان هم بیهوده سعی میکردند تا بگیرندش. طوطی، جابجا پرهایش ریخته بود و خل وضع بود. یعنی وقتی از او تقاضا میکردند، حرف نمیزد و بعد درست در زمانی بسیار نامناسب شروع می کرد به وراجی. با چنان عقل و منطق و صدای روانی صحبت می کرد که از یک بشر نیز بعید به نظر می رسید. خود دکتر اوربینو شخصا او را تعلیم داده بود. طوطی صاحب امتیازاتی شده بود که حتی فرزندان خود دکتر نیز در زمان طفولیت از آن برخوردار نبودند.
طوطی بیش از بیست سال بود که در آن خانه می زیست، هیچ کس هم نمی دانست که در زمان ورود به آن جا چندساله بود. دکتر اوربینو، هر روز بعد از خواب بعداز ظهر با او در ایوان حیاط خلوت که خنکترین جای خانه بود می نشست و تمام فنون تعلیماتی کودکان را که رشته مورد علاقه اش بود در تعلیم به طوطی به کار می برد. سرانجام موفق شده بود به طوطی فرانسه بیاموزد، آن هم نه فرانسه دست و پا شکسته، طوطی فرانسه را مثل کسی که فوق لیسانس داشته باشد حرف می زد. بعد، از آن جا که دکتر بسیار دوست داشت استاد بسیار خوبی باشد، دعاهایی به زبان لاتین و چند صفحهای از انجیل به روایت متی را نیز به او آموخت. گرچه با وجود تمام سعی و کوشش خود، به هیچ وجه موفق نشد چهار عمل اصلی ریاضی را به مغز او فرو کند. در یکی از آخرین سفرهای خود به اروپا یک گرامافون شیپوری که تازه به بازار آمده بود همراه آورده بود،
طوطی بیش از بیست سال بود که در آن خانه می زیست، هیچ کس هم نمی دانست که در زمان ورود به آن جا چندساله بود. دکتر اوربینو، هر روز بعد از خواب بعداز ظهر با او در ایوان حیاط خلوت که خنکترین جای خانه بود می نشست و تمام فنون تعلیماتی کودکان را که رشته مورد علاقه اش بود در تعلیم به طوطی به کار می برد. سرانجام موفق شده بود به طوطی فرانسه بیاموزد، آن هم نه فرانسه دست و پا شکسته، طوطی فرانسه را مثل کسی که فوق لیسانس داشته باشد حرف می زد. بعد، از آن جا که دکتر بسیار دوست داشت استاد بسیار خوبی باشد، دعاهایی به زبان لاتین و چند صفحهای از انجیل به روایت متی را نیز به او آموخت. گرچه با وجود تمام سعی و کوشش خود، به هیچ وجه موفق نشد چهار عمل اصلی ریاضی را به مغز او فرو کند. در یکی از آخرین سفرهای خود به اروپا یک گرامافون شیپوری که تازه به بازار آمده بود همراه آورده بود،