می رسید، کتابخانه همیشه در حفاظ بود و بوی صومعه میداد. آنها که در کارائیب متولد و بزرگ شده بودند، بنابر خرافات و رسوم آنجا تصور میکردند که با گشودن درها و پنجرهها، هوای خنکی را داخل میکنند که در واقع اصلا وجود نداشت. دکتر اوربینو و همسرش در ابتدا احساس خفقان می کردند و بعد معتقد شده بودند که روش اهالی شهر رم بر ضد گرما از هر جای دیگری صحیح تر است. یعنی در ماه اوت که گرمترین ماه تابستان بود کرکرهها را تا شب پایین میکشیدند و شب پنجرهها را چهارطاق باز می کردند. به این شکل از حرارت سوزان روز حذر می کردند و از نسیم خنک شبانه لذت می بردند. از آن به بعد خانه آنها در آن آفتاب سوزان محله لامانگا خنکترین خانه به شمار می رفت. خواب بعد از ظهر در اتاق های نیمه تاریک لذت بخش بود. شبها نیز روی ایوان مینشستند و به خلیج نگاه می کردند؛ به عبور کشتی های باربری خاکستری رنگ و سنگین نیواورلئان یا کشتی های کوچک خاص رودخانه که چرخی چوبی داشتند و چراغهایشان بلافاصله پس از غروب آفتاب روشن میشد و با موسیقی خود آن زباله دانی رسوب کرده خلیج را تطهیر می کردند. خانه از ماه دسامبر تا ماه مارس نیز از سایر خانهها بیشتر در حفاظ بود، زمانی که بادهای سهمگین شمالی سقف خانهها را از جای می کندند و شب ها مثل دستهای گرگ گرسنه دور خانهها میچرخیدند تا روزنه ای پیدا کنند و داخل شوند. همه معتقد بودند که زندگی زناشوییای که روی چنان پایه ای رشد و ثبات یافته، بدون شک ازدواجی بسیار سعادتمند است.
به هر حال آن روز صبح دکتر اوربینو اصلا و ابدا احساس سعادت نمی کرد. قبل از ساعت ده به خانه برگشت. آن دو ملاقات او را به شدت بدخلق کرده بود. نه تنها مراسم نماز جشن گلریزان را از دست داده بود
به هر حال آن روز صبح دکتر اوربینو اصلا و ابدا احساس سعادت نمی کرد. قبل از ساعت ده به خانه برگشت. آن دو ملاقات او را به شدت بدخلق کرده بود. نه تنها مراسم نماز جشن گلریزان را از دست داده بود