لامانگا انگار در عهد دیگری ثابت مانده بود. خانهای بزرگ و خنک و یک
طبقه بود و ایوانی بزرگ با ستونهایی به سبک ستونهای باستانی یونان داشت. خانه به خلیج مشرف بود. از خلیج آرام بوی گند بالا می زد و گاه تختهای از بقایای کشتی غرق شده روی آن شناور میشد. کف خانه از ورودی تا آشپزخانه با کاشیهای شطرنجی سیاه و سفید پوشیده شده بود. این را هم به علاقه وافر دکتر اوربینو به شطرنج ربط داده بودند. به فکر کسی نرسیده بود که این شیوه فرش کردن زمین عادت بسیار عادی معمارهای اسپانیولی بود، کسانی که در اوایل قرن جدید محله تازه به دوران رسیدهها را ساخته بودند و دوست داشتند بنابر مد روز زمین را شطرنجی فرش کنند. اتاق نشیمن بسیار بزرگ بود و مثل سایر اتاق های خانه، طاقی بلند داشت. شش در شیشه ای به خیابان باز می شد. یک در شیشه ای هم بین اتاق نشیمن و اتاق ناهارخوری وجود داشت؛ دری بسیار بزرگ که رویش درختان مو و خوشه های انگور نقاشی شده بود، با یک مشت موجودات افسانهای نیمی بشری و نیمی حیوانی که داشتند مثلا از حوریان دلربایی می کردند؛ آن هم در جنگلی از برنز. مبل و اثاثیه، حتی ساعت دیواری که همانند یک قراول زنده ایستاده بود، همه انگلیسی بودند و واقعا به اواخر قرن نوزدهم تعلق داشتند. آویزهای چلچراغها، همه به جای شیشه، از دُر ساخته و تراش داده شده بودند. در هر جا گلدانهای معروف فرانسوی ساخت *شهر سور* دیده می شد به اضافه بتهایی کافرانه از *آلاباستر*. آن هماهنگی اروپایی در سایر اتاق های خانه وجود نداشت. مبلهای حصیری در کنار صندلی های گهواره ای ساخت وین گذاشته شده بودند و در کنار آنها هم چند چهارپایه چرمی
طبقه بود و ایوانی بزرگ با ستونهایی به سبک ستونهای باستانی یونان داشت. خانه به خلیج مشرف بود. از خلیج آرام بوی گند بالا می زد و گاه تختهای از بقایای کشتی غرق شده روی آن شناور میشد. کف خانه از ورودی تا آشپزخانه با کاشیهای شطرنجی سیاه و سفید پوشیده شده بود. این را هم به علاقه وافر دکتر اوربینو به شطرنج ربط داده بودند. به فکر کسی نرسیده بود که این شیوه فرش کردن زمین عادت بسیار عادی معمارهای اسپانیولی بود، کسانی که در اوایل قرن جدید محله تازه به دوران رسیدهها را ساخته بودند و دوست داشتند بنابر مد روز زمین را شطرنجی فرش کنند. اتاق نشیمن بسیار بزرگ بود و مثل سایر اتاق های خانه، طاقی بلند داشت. شش در شیشه ای به خیابان باز می شد. یک در شیشه ای هم بین اتاق نشیمن و اتاق ناهارخوری وجود داشت؛ دری بسیار بزرگ که رویش درختان مو و خوشه های انگور نقاشی شده بود، با یک مشت موجودات افسانهای نیمی بشری و نیمی حیوانی که داشتند مثلا از حوریان دلربایی می کردند؛ آن هم در جنگلی از برنز. مبل و اثاثیه، حتی ساعت دیواری که همانند یک قراول زنده ایستاده بود، همه انگلیسی بودند و واقعا به اواخر قرن نوزدهم تعلق داشتند. آویزهای چلچراغها، همه به جای شیشه، از دُر ساخته و تراش داده شده بودند. در هر جا گلدانهای معروف فرانسوی ساخت *شهر سور* دیده می شد به اضافه بتهایی کافرانه از *آلاباستر*. آن هماهنگی اروپایی در سایر اتاق های خانه وجود نداشت. مبلهای حصیری در کنار صندلی های گهواره ای ساخت وین گذاشته شده بودند و در کنار آنها هم چند چهارپایه چرمی
Sèvres<br />نوعی مرمر بی ارزش با رنگی مایل به زرد که در آن زمان مد بوده است. - م.