نام کتاب: عشق در زمان وبا
شده بود بدتر کرده و رو به سراشیبی پیش برده بود. خانواده‌های اشرافی قدیمی، در سکوت، در قصرهای بدون زینت آلات خود، فرو می‌رفتند. در گوشه‌های کوچه‌های سنگفرش که زمانی در عهد جنگ آن قدر برای کمین کردن و جلوگیری از هجوم دزدان دریایی مفید واقع شده بودند، علف هرز سبز شده بود. علف‌ها از بالکن‌ها بالا رفته و دیوارهای گچی و سنگی را نیز ترک داده بودند. این مسئله حتی در ساختمان‌هایی که محکم تر ساخته شده بودند نیز دیده می‌شد. تنها نشانه زندگی صدای تمرین رخوت انگیز پیانو در ساعت دو بعداز ظهر در اتاق‌های نیمه تاریک خواب بعدازظهر بود. در داخل خانه در اتاق خواب‌های خنک که در آن عود می‌سوزاندند، زنها سعی داشتند به هر قیمتی شده خود را از آفتاب دور نگاه دارند. انگار چهره‌ای که از آفتاب سوخته باشد مثل یک مرض عفونی شرم آور به حساب خواهد آمد. حتی در نماز سحر در کلیسا نیز چهره‌های خود را در زیر شال مخفی می کردند. عشق های آنها سخت بود و آهسته پیش می رفت. اغلب از پیش بینی عواقب شوم آن آشفته بودند. به نظرشان می‌رسید که عمرشان تمامی ندارد. طرف های غروب، در آن لحظات غم انگیز تبدیل روز به شب، از روی مرداب ها ابری طوفانی از پشه های گوشتخوار سر به هوا می‌کشید و بخارهایی که از روی گُه بشری، گرم و غم انگیز بلند می شد و در ته دل واقعیت مرگ را حالی می کرد.
شهر مستعمره ای که خوونال اوربینو در جوانی، در زمان غربت زندگی در پاریس، آن را با دلتنگی به صورت دلخواه خود درآورده بود، چیزی نبود بجز امیدی در نومیدی. در قرن هیجدهم تجارت روزافزون آنجا از تمام کارائیب بهتر بود و مدام ترقی می کرد. به خصوص به خاطر این امتیاز شرم آور که بزرگ‌ترین بازار برده‌های آفریقایی به شمار می رفت، چه در

صفحه 26 از 536