نام کتاب: عشق در زمان وبا
در آن، در بین برگ‌های غار تاج‌های افتخار پوسیده و مرداب‌هایی گندیده پیر می‌شدند. در فصل های زمستان رگبارهای ناگهانی، فاضلاب را در کوچه پس کوچه‌ها بالا می‌آورد و تمام خیابان‌ها را گِل برمی‌داشت. گلی که بوی تهوع از آن تراوش می‌کرد. در تابستان، گرد و غباری نامرئی، مثل هیزم گداخته به جاهایی رخنه می کرد که حتی تصورش را هم نمی توان کرد. بادهایی سهمگین وزیدن می‌گرفت که شیروانی‌ها را از جای می‌کند و بچه‎‌های کوچولو را به آسمان می برد. در روزهای شنبه زن‌های دورگه فقیر، خانه های مقوایی و حلبی خود را که در ساحل مردابها بنا شده بود ترک می کردند و همراه حیوانات اهلی و ظرف و ظروف آشپزخانه با شوق و ذوق فراوان به سوی ساحل‌های سنگی منطقه مستعمراتی حمله ور می شدند. تا چند سال قبل هنوز روی سینه خیلی از برده های پیر داغ بردگی دیده می شد؛ با آهنی گداخته آنها را علامت گذاری کرده بودند. در طی تعطیلات آخر هفته همگی یک نفس می‌رقصیدند و مشروب می خوردند؛ مشروباتی که خودشان در خانه تقطیر می کردند. لابلای درختان عشقبازی می‌کردند و سر ساعت دوازده نیمه شب یکشنبه نیز خود را با رقص فاندانگو هلاک می‌کردند. هرج و مرج به پا می شد، همه با هم گلاویز می شدند و گاهی هم کار به چاقوکشی می‌کشید. جمعیت در روزهای دیگر هفته نیز با خشونت هر چه تمام تر به میدان ها و کوچه پس کوچه های قدیمی شهر رخنه می کرد. با آن بساطی هایی که از شیر مرغ و جان آدم در آن خرید و فروش می شد و شهر قدیمی مرده را با شور و جنبش خود زنده می کرد، یک بازار مکاره پر از آدم. از همه جا بوی ماهی سرخ کرده بیرون می زد.
استقلال از استعمار اسپانیولی‌ها و بعد موقوف کردن بردگی، وضعیت انحطاط شرافتمندانه دکتر خوونال اوربینو را در جایی که متولد و بزرگ

صفحه 25 از 536