صبر و تحمل خواندن گاه به گاه شرح داستان فیلم بر روی پرده را نداشت، دلیل دیگر نیز این بود که با حس ششم خود دریافته بود که خرمیا دُ سنت آمور نمی تواند برای هیچ کس رفیق و مصاحب خوبی باشد.
برنامه روزهای یکشنبه فرق داشت. برای مراسم نماز به کلیسای جامع میرفت و بعد به خانه برمی گشت و همانجا میماند. در ایوان حیاط خلوت استراحت می کرد و چیزی می خواند. در آن روز تعطیلی به ندرت به نزد مریضی می رفت؛ البته بجز موارد بسیار ضروری. سالها بود که هیچ گونه دعوتی را نمی پذیرفت؛ البته به غیر از مواردی اجتناب ناپذیر. در آن روز جشن گلریزان دو حادثه غیرعادی همزمان رخ داده بود: مرگ یک دوست و جشن ازدواج نقره یکی از شاگردانش. با این حال پس از امضای گواهی فوت خرمیا د سنت آمور به جای آن که بنابر برنامه اش بلافاصله به خانه برگردد، حس کنجکاوی بر وجودش غلبه کرد.
تا سوار کالسکه شده بود به سرعت نامه متوفی را بار دیگر خوانده و به کالسکه چی دستور داده بود او را به یک نشانی پیچ در پیچ در محله قدیمی بردگان ببرد. تصمیمش چنان بی مقدمه و عجیب به نظر می رسید که کالسکه چی می خواست مطمئن شود که اشتباهی در کار نیست. اشتباهی در کار نبود. نشانی واضح بود، کسی که آن را نوشته بود معلوم بود که به خوبی به آن نشانی وارد است. دکتر اوربینو به صفحه اول نامه رجوع کرده و بار دیگر در آن سرچشمه ای غرق شده بود که با آن همه اعترافات ناگوار می توانستند حتی در سن و سال او، زندگی اش را عوض کنند. البته اگر باور نمی کرد که همه آن چیزها صرفا زاییده خیالات و هذیان گویی کسی است که هیچ گونه امیدی برایش باقی نمانده است.
آسمان از صبح زود تغییر حالت داده بود. ابر آلود و خنک شده بود،
برنامه روزهای یکشنبه فرق داشت. برای مراسم نماز به کلیسای جامع میرفت و بعد به خانه برمی گشت و همانجا میماند. در ایوان حیاط خلوت استراحت می کرد و چیزی می خواند. در آن روز تعطیلی به ندرت به نزد مریضی می رفت؛ البته بجز موارد بسیار ضروری. سالها بود که هیچ گونه دعوتی را نمی پذیرفت؛ البته به غیر از مواردی اجتناب ناپذیر. در آن روز جشن گلریزان دو حادثه غیرعادی همزمان رخ داده بود: مرگ یک دوست و جشن ازدواج نقره یکی از شاگردانش. با این حال پس از امضای گواهی فوت خرمیا د سنت آمور به جای آن که بنابر برنامه اش بلافاصله به خانه برگردد، حس کنجکاوی بر وجودش غلبه کرد.
تا سوار کالسکه شده بود به سرعت نامه متوفی را بار دیگر خوانده و به کالسکه چی دستور داده بود او را به یک نشانی پیچ در پیچ در محله قدیمی بردگان ببرد. تصمیمش چنان بی مقدمه و عجیب به نظر می رسید که کالسکه چی می خواست مطمئن شود که اشتباهی در کار نیست. اشتباهی در کار نبود. نشانی واضح بود، کسی که آن را نوشته بود معلوم بود که به خوبی به آن نشانی وارد است. دکتر اوربینو به صفحه اول نامه رجوع کرده و بار دیگر در آن سرچشمه ای غرق شده بود که با آن همه اعترافات ناگوار می توانستند حتی در سن و سال او، زندگی اش را عوض کنند. البته اگر باور نمی کرد که همه آن چیزها صرفا زاییده خیالات و هذیان گویی کسی است که هیچ گونه امیدی برایش باقی نمانده است.
آسمان از صبح زود تغییر حالت داده بود. ابر آلود و خنک شده بود،