نام کتاب: عشق در زمان وبا
جلوتر می اندازند. اغلب در هنگام تدریس می گفت: «به هر حال فقط چند طبیب وجود دارند که از طبابت واقعی چیزی سرشان می شود.» پس از آن همه ذوق و شوق و شور جوانی، در سنین پیری به نتیجه ای رسیده بود که اسمش را گذاشته بود: «مرگ دلخواه»، می گفت: «هر کسی نسبت به مرگ خود مختار است، تنها کاری که از دست ما بر می آید این است که به موقع، به او کمک کنیم تا بدون ترس و بدون درد، این جهان را ترک کند.» به رغم این عقاید راسخ که به صورت ضرب‌المثل های طبی عامیانه درآمده بودند، شاگردان قدیمی اش که پزشکان متخصصی شده بودند، برای مشورت به نزد او می رفتند. چون او به هر حال استاد بود. او به هر حال طبیبی بود استثنایی با حق ویزیت بسیار بالا. بیشتر مشتری های او ساکن خانه‌های قدیمی محله نایب السلطنه ها بودند.
برنامه دکتر چنان به دقت تنظیم شده بود که اگر اتفاقا در بعدازظهر مسئله ای ضروری پیش می‌آمد، همسرش دقیقا می‌دانست که کجا پیدایش کند. در جوانی، قبل از بازگشت به خانه، زمانی طولانی در کافه کشیش‌ها می ماند. در همان جا بود که از طریق دوستان پدرزنش توانسته بود بازی شطرنج خود را تکمیل کند. بازی با چند پناهنده اهل کارائیب در این بازی ماهرترش ساخته بود. با آغاز قرن جدید پاتوق خود را عوض کرده بود تا در کلوب اجتماعی مسابقه شطرنج. ترتیب بدهد. البته تحت سرپرستی کلوب و با تشویق آن‌ها.
در همان ایام بود که خرمیا د سنت آمور وارد آنجا شد؛ با زانوهای مرده اش. هنوز عکاسخانه کودکان را راه نینداخته بود. سه ماه بعد از ورودش، همه شطرنج بازان او را می شناختند، حتی کسانی که قادر بودند یک مهره را جابجا کنند. هیچ کس موفق نشده بود حتی برای یک بار در بازی شکستش بدهد. آشنایی دکتر خوونال اوربینو با او معجزه ای

صفحه 13 از 536