نام کتاب: عشق در زمان وبا
داشت. برای تولدش هم یک سانتیمتر مربع از لباده قدیس سان پدرو کلاور فرستاد که در آن ایام مخفیانه و با قیمتی بس گزاف فروخته می شد؛ به قیمتی که از عهده هیچ دختر مدرسه ای به سن و سال او برنمی آمد تا آن را بخرد. یک شب، بی مترقبه، فرمینا داثا از صدای نواختن یک ویلون که داشت یک والس را در زیر پنجره اش می‌زد وحشتزده از خواب پرید. به او الهام شده بود که هر نت آن ویلون به خاطر تشکر از گلبرگهای خشک شده ای بود که فرستاده بود. به خاطر اوقاتی بود که به جای حاضر کردن درس ریاضی نامه نوشته بود. به خاطر نگرانی از امتحانات، در اوقاتی که بیشتر به او فکر کرده بود تا به علم الاشیاء. با این حال نمی خواست قبول کند که فلورنتینو آریثا با بی احتیاطی جان خود را به خطر انداخته باشد.
صبح روز بعد، سر میز صبحانه، لورنزو داثا نمی توانست بر کنجکاوی خود غلبه کند. از طرفی نمی دانست نواختن آن آهنگ خاص در زبان آهنگ‌هایی که زیر پنجره محبوبه‌‌ها می نواختند چه معنایی داشت و از طرفی، با وجودی که به دقت گوش داده بود، موفق نشده بود بفهمد آن آهنگ زیر پنجره کدام خانه نواخته شده بود. عمه اسکولاستیکا، با خونسردی هر چه تمام تر، تنفس حبس شده در سینه برادرزاده اش را به جریان انداخت و خاطرنشان کرد که از پشت پرده های پنجره اتاق خواب، ویلون نواز را در آن طرف باغ ملی دیده است و تکنوازی آهنگ در زیر پنجره محبوبه علامت پایان عشق و قهر است. فلورنتینو آریثا در نامه آن روز خود اعتراف کرد که ویلون نواز او بوده و آن آهنگ والس را هم خودش ساخته است؛ آهنگی که نامش را «ملکه الهه‌ها» گذاشته است؛ نامی که فرمینا داثا را در قلب خود به آن می شناخت. اما دیگر آن را در باغ ملی نزد و فقط در شب های مهتابی در جاهایی نواخت که بدون آن که

صفحه 114 از 536