نام کتاب: عشق در زمان وبا
صرفا دچار یک هوس زودگذر جوانی نشده است و حریق عشق دارد حتی زندگی او را هم تهدید می کند. در واقع اسکولاستیکا داثا شخصا درآمدی نداشت. برادرش از روی دلسوزی خرج او را می داد. می دانست که برادرش با آن طبع مستبد خود هرگز چنان خیانتی را از طرف خواهری که آن طور مورد اعتمادش بود، نمی بخشد. ولی در موقع تصمیم نهایی دلش نیامد بلایی را که در جوانی بر سر خودش آمده بود، بر سر برادرزاده اش بیاورد و زندگی او را مثل زندگی خودش تباه کند. در نتیجه به برادرزاده‌اش راهی آموخت تا بلکه بدان نحو خود را کمتر در معرض خطر قرار دهد. راه بسیار ساده ای بود: فرمینا داثا نامه خود را در مخفیگاهی در سر راهی که روزانه بین خانه و مدرسه می پیمودند قایم می کرد و در همان نامه هم به فلورنتینو آریثا می‌نوشت که جواب نامه را در کجا پنهان کند. فلورنتینو آریثا نیز همان روش را به کار می برد. بدین طریق نگرانی عمه اسکولاستیکا تا آخر آن سال کمی فرونشست. نامه ها در نمازخانه های کلیساها، در فرورفتگی تنه درختان، در شکافه‌ای قلعه های زمان استعمار که رو به ویرانی بودند، پنهان می شدند. گاه نامه ها، خیس از باران یا گل آلود یا از اقبال بد، پاره شده به دستشان می رسید. چند نامه هم به دلایل دیگری گم شدند. با این حال آنها همیشه راهی پیدا می کردند تا ارتباط خود را ادامه دهند.
فلورنتینو آریثا بدون این که به خود رحم کند هر شب نامه می نوشت. نامه‌ای پس از نامه دیگر در دود چراغ روغن نخل سوز در پستوی مغازه خرازی، و هرچه سعی می‌کرد نامه هایش بیشتر به مجموعه اشعار شعرای مورد علاقه اش در کتابخانه ملی که در همان زمان به هشتاد جلد می رسیدند، شباهت پیدا کنند، نامه ها طولانی تر و دیوانه‌وارتر می شدند. مادرش که در ابتدا در آن عذاب عشق تشویقش کرده بود، رفته رفته نگران

صفحه 112 از 536