نمی خواند. یک ساعت مطالعه بعد از خواب بعداز ظهر و کمی هم شبها قبل از خواب. پس از پایان کار، یک ربع ساعت در مقابل پنجره باز حمام نفس عمیق میکشید. همیشه از طرفی نفس می کشید که خروسها آواز می خواندند. هوای آنجا تازه تر بود. بعد حمام می گرفت و در محیطی آغشته به ادوکلن *فارینا گگنویر*، ریش خود را صفا می داد و به سبیلش روغن می مالید. کت و شلوار سفید کتانی می پوشید با جلیقه و کلاهی که نرم بود. چکمه هایی کوتاه از چرم بزغاله به پا میکرد. در هشتاد و یک سالگی مثل دوران جوانی زندگی را آسان می گرفت و همیشه سرحال بود. درست مثل موقعی که از پاریس مراجعت کرده و کمی بعد آن مرض وبا شیوع یافته بود. موهای سرش که مثل همیشه آن را از وسط فرق باز می کرد با زمان جوانی فرقی نکرده بود. فقط رنگ آن فلزی شده بود. صبحانه را در خانه با کسانش صرف می کرد، البته با یک رژیم خصوصی: جوشانده ای برای آرام کردن معده و یک سیر که آن را پرپر می کرد، پوست میکند و لای یک قطعه نان می گذاشت و به دقت میجوید. سیر برای جلوگیری از تپش قلب بود. تقریبا همیشه بعد از ساعات تدریس، گرفتار بود. به کارهای اجتماعی رسیدگی میکرد، به امور مربوط به کاتولیک بودنش میرسید یا به زاییدههای هنری خود و کارهای اجتماعی مشغول می شد.
ناهار را تقریبا همیشه در خانه صرف می کرد و بعد، در ایوان حیاط خلوت مینشست و ده دقیقه چرت می زد. در آن خواب کوتاه به صدای آواز مستخدمهها در زیر درختان انبه گوش می داد، به صدای فریاد فروشندگان دوره گرد در خیابان، به صدای گوشخراش قایقهای موتوری در خلیج. بوی بد روغن موتور در بعدازظهرهای گرم، در پیرامون خانه
ناهار را تقریبا همیشه در خانه صرف می کرد و بعد، در ایوان حیاط خلوت مینشست و ده دقیقه چرت می زد. در آن خواب کوتاه به صدای آواز مستخدمهها در زیر درختان انبه گوش می داد، به صدای فریاد فروشندگان دوره گرد در خیابان، به صدای گوشخراش قایقهای موتوری در خلیج. بوی بد روغن موتور در بعدازظهرهای گرم، در پیرامون خانه
Farina Gegenüber