نام کتاب: عشق در زمان وبا
کاشته و در گوشه های حیاط گذاشته بود. به این شکل با خوردن آن گلها با طعم فرمینا داثا آشنا شد. در همان ایام بود که بر حسب اتفاق در یکی از صندوقچه‌های مادرش شیشه یک لیتری ادوکلنی را پیدا کرد که ملوانان خط کشتیرانی آمریکا و هامبورگ آن را قاچاقی می فروختند. طاقت نیاورد و برای آشنایی با مزه های دیگر زنی که عاشقش بود، جرعه ای از آن نوشید. و بعد تا سحر، جرعه جرعه بالا رفت و از فرمینا داثا مست شد. با جرعه هایی که گلویش را خراش می داد، ابتدا در میکده های اطراف بندر و بعد خیره به دریا و صخره‌ها بر جای ماند؛ جایی که عشاق بدون جا، عشق خود را تسکین می‌دادند. آخر سر هم همان جا بیهوش شد. ترانزیتو آریثا که قلبش از سینه اش بیرون می‌زد تا ساعت شش صبح در انتظار او ماند و بعد حتی در جاهایی که بعید به نظر می رسید به جستجوی او پرداخت و عاقبت کمی بعد از ساعت دوازده ظهر او را در گوشه ای از خلیج در استفراغی معطر غوطه ور یافت؛ در گوشه ای از خلیج که امواج دریا اجساد غرق شدگان را به آن جا می‌انداخت.
از نقاهت او فرصت را غنیمت شمرد و سرزنشش کرد که چطور در انتظار نامه او رفتاری منفی داشته است. یادآوری کرد که مردهای ضعیف و بی اراده هرگز به تاج و تخت عشق نمی‌‌رسند. چون رسیدن به آن سرزمین و سلطنت بر آن کاری است بس مشکل و از عهده هر کسی برنمی‌آید. اضافه کرد که زنها از مردان با شهامت خوششان می آید؛ مردانی که حامی آنها باشند و بتوان با تکیه کردن به آنها با زندگی روبرو شد. فلورنتینو آریثا، این درس را از مادرش آموخت؛ شاید بیش از اندازه. ترانزیتو آریثا از این بابت بسیار احساس غرور و افتخار کرد، افتخاری بیشتر معشوقه‌وار تا مادرانه. وقتی او را دید که از مغازه خرازی با کت و شلوار مشکی، کلاه ماهوتی و سفت و یک فکل شاعرانه با یقه سلولوئید،

صفحه 106 از 536