همین که از اتومبیل خارج شد فکر کرد: «تا آن بالا راه زیادی است که برای مردی به سن من بسیار دور و شیبدار است.» اما شروع به بالا رفتن کرد.
وقتی به جاده ای رسید که به کلبه تاینر منشعب می شد، صبر کرد تا نفسی تازه کند. کلبه را، که پنجاه یارد آن سو تر بود، علف هرز و بلوط خوب رشد نکرده، کفن پوش کرده بودند. دودی از دودکش بلند نمی شد. فکر کرد: «شاید سالها پیش اینجا را ترک کرده اند.» از اینکه می دید کلبه هنوز برجاست تعجب کرد. حتی پنجاه سال پیش هم کلبه کهنه ای بود.
فلاسی...
سرش را تکان داد انگار که بخواهد آن را از فکری خالی کند. به راه خود ادامه داد و به خاطر آورد که فکر کردن درباره آن شب سودی ندارد. هیچ سودی.
صدای زنی پشت سرش گفت: آقا همان جا که هستی بایست. بعد، برگرد اما آهسته. خیلی آهسته.
زنی که آنجا ایستاده و با تفنگ قدیمی اش سینه وی را هدف گرفته، زنی ریز نقش، پیر و خمیده بود، با دهانی بی دندان و صورتی به غریب ترین شکلی که ارل برنن تا به حال دیده بود، چروک خورده.
زن با صدای آزار دهنده اش پرسید: برا چی دزدکی اومدی تو ملک من؟ بلند حرف بزن، لعنتی.
ارل پاسخ داد: اسم من برنن است. من هم مال این اطرافم. داشتم فقط...
- تو اون لباسهای شهری ات؟ دروغ می گویی، آقا. تو بازرس بخش یا به همچین چیزهایی. یک بار دیگر ازت میپرسم. اگر دروغ بگی،...
- جای دیگری را نشانه بگیر، خانم. من اینجا متولد و بزرگ شدم.
وقتی به جاده ای رسید که به کلبه تاینر منشعب می شد، صبر کرد تا نفسی تازه کند. کلبه را، که پنجاه یارد آن سو تر بود، علف هرز و بلوط خوب رشد نکرده، کفن پوش کرده بودند. دودی از دودکش بلند نمی شد. فکر کرد: «شاید سالها پیش اینجا را ترک کرده اند.» از اینکه می دید کلبه هنوز برجاست تعجب کرد. حتی پنجاه سال پیش هم کلبه کهنه ای بود.
فلاسی...
سرش را تکان داد انگار که بخواهد آن را از فکری خالی کند. به راه خود ادامه داد و به خاطر آورد که فکر کردن درباره آن شب سودی ندارد. هیچ سودی.
صدای زنی پشت سرش گفت: آقا همان جا که هستی بایست. بعد، برگرد اما آهسته. خیلی آهسته.
زنی که آنجا ایستاده و با تفنگ قدیمی اش سینه وی را هدف گرفته، زنی ریز نقش، پیر و خمیده بود، با دهانی بی دندان و صورتی به غریب ترین شکلی که ارل برنن تا به حال دیده بود، چروک خورده.
زن با صدای آزار دهنده اش پرسید: برا چی دزدکی اومدی تو ملک من؟ بلند حرف بزن، لعنتی.
ارل پاسخ داد: اسم من برنن است. من هم مال این اطرافم. داشتم فقط...
- تو اون لباسهای شهری ات؟ دروغ می گویی، آقا. تو بازرس بخش یا به همچین چیزهایی. یک بار دیگر ازت میپرسم. اگر دروغ بگی،...
- جای دیگری را نشانه بگیر، خانم. من اینجا متولد و بزرگ شدم.