نام کتاب: صحبت شیطان
پنج دقیقه بعد با دوستی در شرکت مخابرات تماس گرفتم و فهمیدم که آن شماره متعلق به آقایی به نام *فیل ولز* است. او آدرس این آقا در *کوینز* را هم در اختیارم گذاشت. به آنجا رفتم؛ خانه ای کوچک بود با چمنی کم پشت که گاراژی عقب آن قرار داشت، همانند همه خانه های آن منطقه.
ساعت نه و نیم بعد از ظهر از باجه سرپیچ به ال پیترز تلفن زدم و به او گفتم از ساعت پنج صبح به بعد خانه را زیر نظر بگیرد. آن وقت به آپارتمان *استینو* برگشتم تا رونوشت نواری را که جا گذاشته بودم بردارم و شب را آنجا بگذرانم. این موضوع آنقدرها هم که ممکن است به نظر برسد رمانتیک نبود، چون او همسر سابقم است. امیدوارم یکی از همین روزها دوباره با هم ازدواج کنیم.
ساعت هشت صبح در دفتر کارم بودم و کمی روی جاسوسیهای صنعتی کار کردم. ساعت ده به دوستم در دایره اعتبارات زنگ زدم.
او گفت: در مورد استیون مسینی چیزی در دست نیست. به این معنی که او احتمالا بی پول است و سابقه استخدام هم ندارد. ویلیامز سن فورد آدم معتبری نیست. یک سال پیش با موجودی شرکت مور پارک اپلاینس حمام گرفت. در آمدش از کارهای حقوقی تقریبا بیست هزار دلار در سال است، اما سطح زندگی اش بالاتر از آن می نماید: خانه ییلاقی و دو اتومبیل دارد. سومین همسر او، زنی ولخرج است، راستی عضو فعال دو کلوپ هم هست. تا خرخره مقروض است، گرچه چندی پیش موفقیتهای خارق العاده ای در بازار به دست آورده و پرداخت بدهکاری هایش را آغاز کرده اما هنوز مبلغ زیادی وامدار است. خانواده او زمانی ثروتمند بودند. وقتی عمویش فوت کند، بی دردسر به ثروت هنگفتی می رسد. عمویش
Phil Wells<br />Queens<br />Steno

صفحه 82 از 291