نام کتاب: صحبت شیطان
صدای کلفتش برازنده اندام بی نظیرش بود. مؤدبانه گفتم: آقای سن فورد، بعد از آن ماجرا تعجب می کنم، از من برای انجام کاری کمک بخواهید.
حقیقت این است که در مورد آن قضیه من مقصر نبودم. استخدام شده بودم تا اطلاعاتی در مورد قیمت و مدلهای شرکت رقیب به دست بیاورم. باید حدس می زدند که در دفاترشان میکروفن کار گذاشته اند، چون تمام اطلاعاتشان ساختگی بود.
- آقای کلمبیا آن موضوع مربوط به گذشته است. در حال حاضر شما باید شخصی را برایم پیدا کنید.
- از پلیس کمک خواسته اید؟
چشمان آبی اش برقی زد:
- به پلیس ربطی ندارد. مگر شما دنبال کار نیستید؟
- از خدا می خواهم، اما من آن کارآگاهی که شما لازم دارید نیستم. زمینه کار من جاسوسی با وسایل الکترونیکی و استفاده از میکروفن های مخفی است. برای این کارهای معمولی دوستی دارم به نام *ال پیترز*، پلیس بازنشسته ای که...
- من می خواهم شما را استخدام کنم.
شانه هایم را بالا انداختم و گفتم: بسیار خب. اما دستمزد من روزی صد و پنجاه دلار است.
- رقم بالایی است. برای این کار نیازی به استفاده از دستگاههای الکترونیکی نخواهید داشت، آقای کلمبیا، فرد.
- برای همین ال پیترز را پیشنهاد کردم، آقای سن فورد. دستمزد او فقط پنجاه دلار در روز است و متخصص پیدا کردن رد پا و نظیر اینهاست. شما
Al Peters

صفحه 77 از 291