نام کتاب: صحبت شیطان
این خبر نشان دهد، لو میداد.
- کوری مرده و این خبر بدی است. از آنجا که این موضوع به شما مربوط می شود، فکر میکنم یک جای کار می لنگد.
- همین طور است. نادختری اش به او شلیک کرده و وی را کشته است.
- نه بابا!
با ایفای نقش بیشتر از او بیشتر تقدیر خواهد شد!
- پس نتی واقعاً این کار را کرد. بالاخره این کار را کرد!
- چرا این حرف را می زنید؟
- خب شما با این خانواده آشنا نیستید و احتمالا چیز زیادی نمی دانید. اما کینه عمیقی بین کوری و نتی وجود داشت. منظورم از طرف نتی است. او زندگی را بر کوری سخت و تازگیها او را به مرگ تهدید کرده بود. اما متأسفانه من این موضوع را نوعی گزافه گویی کودکانه تلقی کردم. انگار اشتباه از من بود.
- بهتر بگویم اشتباه کوری بود.
- کاملا درست است. و من تعجب می کنم چرا آمده اید مرا ببینید، چرا؟
- چون آن دختر می گوید شما گلوله ای به او دادید تا ناپدری اش را بکشد. همچنین به او گفته اید گلوله مشقی است.
براندر چند لحظه ای، گیج به آندرهیل خیره شد، انگار او به طور غیر مترقبه ای به زبانی بیگانه صحبت کرده است. درک گفته کارآگاه، انفجار خنده ای باور نکردنی را از سوی براندر در پی داشت.
- مطمئنا جدی نمی گویید؟
- این اتهام جدی است. من اینجا نیامده ام تا شما را سرگرم کنم.
- باید متوجه باشید که نتی به فکر و خیال اعتیاد دارد. می خواهم

صفحه 49 از 291