شدن تفنگت، به نتی مشکوک نشده ای.
- پرسیدنش ضرر ندارد.
- برعکس، ممکن است خیلی هم مضر باشد. درگیری دایم میان تو و نتی دارد غیرقابل تحمل می شود.
- مرا سرزنش میکنی؟ من هر کاری که ممکن است انجام داده ام، تا خودم را به او بقبولانم.
- او از ازدواج ما راضی نبود. تو باید نسبت به او صبور باشی.
- این روزها صبرم لبریز شده است. نتی باید به مدرسه برود. مدرسه به او شانس سازگاری با محیط را می دهد.
- در این مورد بحث کرده ایم. این کار فقط فرار از مسئله است. و به علاوه، نتی کوچکتر از آن است که خانه را ترک کند.
- نتی کوچک نیست. او در واقع بی سن است.
- از این حرف خوشم نمی آید. منظورت چیست؟
- منظورم را می فهمی. او عمدا می کوشد زندگی ما را خراب کند. برای رسیدن به این هدف هر کاری می کند، شاید هم به هدفش رسیده باشد.
- بس کن کوری، نمی خواهم به این حرفها گوش کنم. از مردی بالغ بعید است چنین نفرتی از یک بچه داشته باشد.
- من از او متنفر نیستم. او از من متنفر است. رو راست بگویم، من از او می ترسم.
- اوه، این قدر ترسو نباش.
- هر چی می خواهی بگو، اما در آن دختر چیزی غیرطبیعی وجود دارد. آنقدر محکم است که هیچ چیز در او نفوذ نمی کند.
- او به طور خارق العاده ای با هوش است. نمی شود از او انتظار داشت علایق بچه های معمولی را داشته باشد.