رسیدگی می کند.
- واقعا احساس نتی نسبت به کوری این قدر قوی است؟
- حتی قویتر. او بشدت از کوری نفرت دارد و کوری به سهم خود از او می ترسند.
- از یک بچه می ترسد؟ داری اغراق میکنی.
- نه، نتی چند شب پیش کوری را تهدید به مرگ کرد.
- تا جایی که به یاد می آورم، وقتی بچه بودم در مواقع مختلف مردم را تهدید به مرگ می کردم. این نوعی ابراز وجود است.
-نتی بچه ای معمولی نیست. اگر این تهدیدها را در اوج طغیان و خشم هیستریک انجام می داد، می توانستی آن را نادیده بگیری، اما این طور نیست. او کاملا آرام و مهلک است. این واقعاً ترسناک است، و من نمی توانم کوری را به خاطر اینکه تحت تأثیر قرار گرفته است، سرزنش کنم. کوری می خواهد او را بفرستد مدرسه.
- تو اجازه می دهی؟
- نه. من و کوری در این باره جر و بحث زیادی داشتیم.
- من هنوز هم می گویم مسخره است که مرد بزرگی مثل کوری از دختری کوچک بترسد. به هر حال، رابطه میان آنها غیرقابل تحمل شده است. عزیزم، کمی صبر داشته باش. نتی مشکل ما را در فرصتی مناسب حل می کند.
- فکر میکنی او به زور باعث جدایی ما شود؟
- بله، و به دنبالش طلاق خواهد بود. هیچ کس نمی تواند مادری را به خاطر ترک نکردن بچه اش سرزنش کند. الان کوری کجاست؟
رفته به دهکده. هر لحظه ممکن است پیدایش بشود.
- چه قدر بد. امیدوار بودم وقت آزاد بیشتری داشته باشیم. اوه، به هر