استلا پرسید: نتی دقیقا چی می خواست؟
- مرا متهم کرد که اوضاع خانواده کوچک شما را به هم ریخته ام.
- مزخرف می گوید. کوری به هیچ چیز مظنون نشده است. تو فقط یک همسایه خوبی عزیزم.
- اوه، این موضوع ربطی به من و تو ندارد. کاملا به نتی و کوری مربوط است. می دانی، نتی از او منتفر است.
- می دانم، اما تو چه طور وارد این موضوع شده ای؟
- من وارد نشده ام. نتی این گونه تصور می کند. ذهنیت غریبی دارد که من به دلایلی به این دشمنی دامن زده ام.
- من هم گاهی حس می کنم، تو نتی را تحریک میکنی مهار نشدنی تر از آنچه که هست بشود.
- مطمئن باش قصدی در کار نبوده است. اگر من عاملی بیگناه و بخت برگشته از هر نوعش باشم، شاید بهترین راه حل آن است که بیرون از ماجرا باشم. تو این را می خواهی؟
- نه. تحملش را ندارم. در واقع، اصلا نباید با کوری ازدواج می کردم.
- البته که نباید این کار را می کردی. باید صبر می کردی تا با من ازدواج کنی.
- عزیزم، امیدوارم برایت مهم نباشد شوهر بعدی من بشوی.
- نه، دارم برایش نقشه میکشم. اما، اول موضوع ساده طلاق است که البته باید با شرایط مورد نظر تو به دست آید.
استلا روی او خم شد و وی را بوسید. گوین به آرامی روی یکی از زانوان قهوه ای رنگ وی که از پیراهن بیرون افتاده بود ضربه زد و حتی پس از بوسه، دستش را از روی آن برنداشت.
استلا گفت: فکر نمی کنم حل این مشکل زیاد طول بکشد. نتی به آن
- مرا متهم کرد که اوضاع خانواده کوچک شما را به هم ریخته ام.
- مزخرف می گوید. کوری به هیچ چیز مظنون نشده است. تو فقط یک همسایه خوبی عزیزم.
- اوه، این موضوع ربطی به من و تو ندارد. کاملا به نتی و کوری مربوط است. می دانی، نتی از او منتفر است.
- می دانم، اما تو چه طور وارد این موضوع شده ای؟
- من وارد نشده ام. نتی این گونه تصور می کند. ذهنیت غریبی دارد که من به دلایلی به این دشمنی دامن زده ام.
- من هم گاهی حس می کنم، تو نتی را تحریک میکنی مهار نشدنی تر از آنچه که هست بشود.
- مطمئن باش قصدی در کار نبوده است. اگر من عاملی بیگناه و بخت برگشته از هر نوعش باشم، شاید بهترین راه حل آن است که بیرون از ماجرا باشم. تو این را می خواهی؟
- نه. تحملش را ندارم. در واقع، اصلا نباید با کوری ازدواج می کردم.
- البته که نباید این کار را می کردی. باید صبر می کردی تا با من ازدواج کنی.
- عزیزم، امیدوارم برایت مهم نباشد شوهر بعدی من بشوی.
- نه، دارم برایش نقشه میکشم. اما، اول موضوع ساده طلاق است که البته باید با شرایط مورد نظر تو به دست آید.
استلا روی او خم شد و وی را بوسید. گوین به آرامی روی یکی از زانوان قهوه ای رنگ وی که از پیراهن بیرون افتاده بود ضربه زد و حتی پس از بوسه، دستش را از روی آن برنداشت.
استلا گفت: فکر نمی کنم حل این مشکل زیاد طول بکشد. نتی به آن