نام کتاب: صحبت شیطان
نورمن کوچولو پاسخی نداد. از پله ها بالا و به اتاق خود رفت، لباس فوتبالش را درآورد و لباسهای خانه اش را پوشید. آنگاه به آشپزخانه برگشت و دوباره به طرز سنگینی نشست. مادرش درحالی که ساندویچ درست می کرد، گفت: دوش نگرفتی، عزیزم؟ و هنگامی که دید او در حال خوردن ساندویچ است، دستش را چندین بار به طرف او برد تا موهای پسرش را از صورتش کنار بزند.
نورمن کوچولو در حالی که بشقاب را به طرفی پرت می کرد گفت: این گوشت خوک نیست، مرغ است.
- فکر میکنم گوشت خوک فاسد شده است عزیزم، نمی خواستم مسموم شوی. از تیم برایم حرف بزن میدانی، من و پدرت نمی توانیم تا زمان شروع بازیهای این فصل منتظر بمانیم تا هر موقع که تو پاس می دهی یا گل می زنی برایت هورا بکشیم. این مسئله، بخصوص برای پدرت، که خودش ورزشکار خوبی است، واقعه ای هیجان انگیز محسوب می شود.
نورمن کوچولو در حالی که ساندویچ را نادیده می گرفت، گفت: در هر حال پاس دادن یا گل زدنی در کار نیست، دست کم از طرف من. *جفری تیل استورم* کوارتربک جدیدمان است. مربی مان، آقای *همسلی* میگوید او از من سریعتر است و بهتر بازی میکند. معتقد است اگر نخواهیم حریف براحتی شکستمان دهد، باید جفری را در آرایش تیم نگاه داریم.
مادرش نچ نچی کرد و گفت: عزیزم، عزیزم، مطمئنم آقای همسلی این را گفته تا تو بیشتر کار کنی. حتما فکر می کند تو هم می توانی به سرعت جفری تیل استورم بدوی و به همان خوبی گل بزنی.
- آقای همسلی به هیچ وجه چنین فکری نمی کند! او به من گفت که
*Jeffrey Til Storm<br />*Hemsley

صفحه 23 از 291