نام کتاب: صحبت شیطان
دلداری

سید هاف

*نورمن مانشین* بی آنکه پاهایش را پاک کند وارد خانه شد، به آشپزخانه رفت و خود را روی صندلی انداخت. مادرش سر اجاق چرخید، عاشقانه به او نگاه کرد و پرسید: خوب تمرین کردی، عزیزم؟
- بله، فکر می کنم.
- راضی به نظر نمی آیی.
- خیلی هم راضی ام.
- چرا لباس کثیفت را در نمی آوری و درباره تمرینتان برایم حرف نمی زنی؟ بعد از دوش گرفتن می توانی کمی گوشت خوک سرد و خوشمزه بخوری. دوست داری؟
*Norman Munshin

صفحه 22 از 291