نام کتاب: صحبت شیطان
کورا، بلافاصله پس از ازدواج با سیم، از کار کردن در داروخانه دست کشید و تلاش کرد خانه ای گرم و راحت برای همسر تازه اش فراهم آورد. به نظر می رسید زندگی آن دو کاملا بر وفق مراد باشد. سیم نیز دستیار پاره وقت دیگری برای داروخانه استخدام کرد: دختری زیبا در عنفوان جوانی.
مردم از اینکه می دیدند پس از فاجعه پیشین، اوضاع موافق میل سیم شده است، تقریبا خشنود بودند. پس از چند سال تنهایی، او مستحق داشتن زندگی مشترک و خانوادگی بود، نه؟
با این حال برخی از مردم هنوز به کورا شک داشتند. بر سر او همچنان سایه ابری وجود داشت. همان طور که قبلا گفتم، در شهر کوچکی چون بنسویل، تقریبا به تعداد مردم، ذهن بدگمان وجود دارد. البته، هیچ کس آشکارا چیزی نمیگفت، اما شایعه ای وجود داشت. آیا کورا، دیر یا زود آنچه را که بر سر شوهر اولش، فرد، آورده بود، در مورد سیم هم انجام می داد؟ بله، می شد این را گوشه و کنار شنید.
نمی دانم کورا هم این چیزها را می شنید یا نه، اما اگر می شنید به روی خودش نمی آورد. او فقط به فراهم کردن خانه ای راحت برای سیم و هر کار دیگری که بتواند او را خوشحال کند می پرداخت، تا آنکه بیمار شد.
فورا دکتر برونسون را خبر کردند و او در نهایت، تشخیص داد که کورا به همان بیماری مبتلا شده که باعث مرگ همسر اول سیم شده بود. طبعا همه برای سیم متأسف شدند و هر کاری که از دستشان بر می آمد، برایش انجام دادند. دکتر برونسون چند نسخه تازه دیگر نوشت تا سیم آنها را بپیچد، اما فکر میکنم گاهی اتفاق این طور پیش می آید. دیگر کاری نبود که دکتر برونسون انجام دهد جز آنکه در جواز دفن بنویسد مرگ کورا به علل طبیعی بوده است.

صفحه 20 از 291