چهار اسکلت و جمجمه هایشان که در زیر نور زرد رنگ فانوس به او پوزخند می زدند به حالت نشسته به دیوار غار تکیه داده بودند.
پیرزن گفت: می تونی ببینی که اونجا، اون ته، یک جای خالی است. آن مال توست. در تمام این سالها اون جا رو واسه تو نگه داشتم.
ارل نگاه خیره اش را حرکت داد.
پیرزن ادامه داد:
- کلبه کنار این غار ساخته شده است. می تونم هر موقع که بخوام بیام اینجا و به تو نگاه کنم.
بار دیگر بی صدا خندید:
- می خوام این طوری بارها خودم را راضی کنم، آقای ارل برنن.
- تو کی هستی؟
- من همونم که پنجاه سال پیش دوستان عزیزت را به دام عدالت کشیدم. و همونم که سالها منتظر تو بودم، آقای ارل برنن و میدونسم یه روزی برمیگردی. میدونسم باید برگردی.
- میدانستی، تو در مورد من و جودی و دیگران می دانستی.
مکث کرد تا نفسی تازه کند:
- اما چه طور؟ چه طور می دانستی؟
- چون فلاسی به من گفت. شما پسرها فکر کردید او مرده است و رفتید. اما نمرده بود. بعد از اینکه صبح اون روز پیدایش کردم، زیاد زنده نموند، اما اون مدت به اندازه کافی طولانی بود.
- اما خواهر فلاسی اون را پیدا کرد، نه تو. خواهرش سو الن.
- تعجب نداره منو نشناخته باشی. مطمئنا شبیه دختر نوزده ساله پنجاه سال پیش نیستم، نه؟
ارل بی آنکه بتواند حرفی بزند به او خیره شد.
پیرزن گفت: می تونی ببینی که اونجا، اون ته، یک جای خالی است. آن مال توست. در تمام این سالها اون جا رو واسه تو نگه داشتم.
ارل نگاه خیره اش را حرکت داد.
پیرزن ادامه داد:
- کلبه کنار این غار ساخته شده است. می تونم هر موقع که بخوام بیام اینجا و به تو نگاه کنم.
بار دیگر بی صدا خندید:
- می خوام این طوری بارها خودم را راضی کنم، آقای ارل برنن.
- تو کی هستی؟
- من همونم که پنجاه سال پیش دوستان عزیزت را به دام عدالت کشیدم. و همونم که سالها منتظر تو بودم، آقای ارل برنن و میدونسم یه روزی برمیگردی. میدونسم باید برگردی.
- میدانستی، تو در مورد من و جودی و دیگران می دانستی.
مکث کرد تا نفسی تازه کند:
- اما چه طور؟ چه طور می دانستی؟
- چون فلاسی به من گفت. شما پسرها فکر کردید او مرده است و رفتید. اما نمرده بود. بعد از اینکه صبح اون روز پیدایش کردم، زیاد زنده نموند، اما اون مدت به اندازه کافی طولانی بود.
- اما خواهر فلاسی اون را پیدا کرد، نه تو. خواهرش سو الن.
- تعجب نداره منو نشناخته باشی. مطمئنا شبیه دختر نوزده ساله پنجاه سال پیش نیستم، نه؟
ارل بی آنکه بتواند حرفی بزند به او خیره شد.