کمیسر بتل خنده ای کرد و گفت: «خیلی هم ممنون دکتر. و خوشوقتم که می بینم آدم شوخ طبعی هم هستید. خوب حالا یک سوال دیگر هم دارم.)
کمیسر عزیز، مطمئن باشید که آدم پاکی هستم و از کارهای خلاف اجتناب می کنم.» «اوه، نه، نه، به هیچ وجه چنین خیالی نداشتم. فقط می خواستم خواهش کنم که اگر اشکالی ندارد، اسامی چهار نفر از دوستان صمیمی خودتان را در اختیار من بگذارید. منظورم دوستانی است که از سال ها قبل با هم بوده و
کاملا با همدیگر نزدیک هستید. کسانی که اطلاعات زیادی راجع به شخص شما داشته و می توانند به خوبی به سوالات ما جواب بدهند.)
بله، منظورتان را می فهمم. خوب حالا کدامشان را انتخاب کنم. مطمئنا شما دوستانی را ترجیح می دهید که در لندن زندگی می کنند؟ » البته چون کار ما را به مراتب آسان تر خواهد نمود، ولی خوب، اگر جاهای دیگری هم باشند مهم نیست.»
دکتر رابرتز لحظاتی به فکر فرو رفت و سرانجام اسامی و آدرس چهار نفر را با قلم خودنویس روی تکه کاغذی نوشت و همین طور که تحویل کمیسر بتل می داد، گفت: «این هم از اسامی که می خواستید. به هر حال با توجه به عدم آمادگی قبلی، فکر می کنم بهترین ها را انتخاب کردم.» |
کمیسر بتل اسامی و آدرس چهار نفر را با دقت خواند و در پایان سرش را به علامت رضایت تکان داد و متعاقبا کاغذ را تا کرد و پس از این که در جیبش گذاشت، گفت: «حتما تا به حال متوجه شده اید که من در تحقیقاتم از روش حذفی استفاده می کنم و لذا هر چه زودتر از یک نفر خاطرم جمع شود، به همان نسبت زودتر به مرحله ی بعد و نفر بعد خواهم رسید که مطمئنا تکلیف شما چهار نفر را هم سریع روشن خواهم نمود. ولی در این جا لازم است به شما بگویم که بر مبنای تحقیقاتی که تا به حال انجام شده، به این نتیجه رسیده ایم که با توجه به عدم ارتباط شغلی و فقدان هر گونه منافع مشترک، که همواره سر منشا تمام اختلافات می باشد، هیچ گونه حالتی از کینه توزی، دشمنی و یا غرض ورزی بین شما و مرحوم شیطانا وجود نداشته، مضافا به اینکه، به موردی هم بر نخوردیم که ثابت کند شیطانا در گذشته چنان ناجوانمردانه به شما صدمه زده که همواره در فکر انتقامجویی بوده باشید. این موارد احتم" گفته های شما را مبنی بر اینکه آشنایی مختصری با شیطانا داشتید، تایید خواهد کرد، ولی اشکال کار این جاست که احتمالا گره ای از کار ما باز نمی کند، ما باید از هر موردی مطمئن بوده و یقین داشته باشیم.)
کمیسر عزیز، مطمئن باشید که آدم پاکی هستم و از کارهای خلاف اجتناب می کنم.» «اوه، نه، نه، به هیچ وجه چنین خیالی نداشتم. فقط می خواستم خواهش کنم که اگر اشکالی ندارد، اسامی چهار نفر از دوستان صمیمی خودتان را در اختیار من بگذارید. منظورم دوستانی است که از سال ها قبل با هم بوده و
کاملا با همدیگر نزدیک هستید. کسانی که اطلاعات زیادی راجع به شخص شما داشته و می توانند به خوبی به سوالات ما جواب بدهند.)
بله، منظورتان را می فهمم. خوب حالا کدامشان را انتخاب کنم. مطمئنا شما دوستانی را ترجیح می دهید که در لندن زندگی می کنند؟ » البته چون کار ما را به مراتب آسان تر خواهد نمود، ولی خوب، اگر جاهای دیگری هم باشند مهم نیست.»
دکتر رابرتز لحظاتی به فکر فرو رفت و سرانجام اسامی و آدرس چهار نفر را با قلم خودنویس روی تکه کاغذی نوشت و همین طور که تحویل کمیسر بتل می داد، گفت: «این هم از اسامی که می خواستید. به هر حال با توجه به عدم آمادگی قبلی، فکر می کنم بهترین ها را انتخاب کردم.» |
کمیسر بتل اسامی و آدرس چهار نفر را با دقت خواند و در پایان سرش را به علامت رضایت تکان داد و متعاقبا کاغذ را تا کرد و پس از این که در جیبش گذاشت، گفت: «حتما تا به حال متوجه شده اید که من در تحقیقاتم از روش حذفی استفاده می کنم و لذا هر چه زودتر از یک نفر خاطرم جمع شود، به همان نسبت زودتر به مرحله ی بعد و نفر بعد خواهم رسید که مطمئنا تکلیف شما چهار نفر را هم سریع روشن خواهم نمود. ولی در این جا لازم است به شما بگویم که بر مبنای تحقیقاتی که تا به حال انجام شده، به این نتیجه رسیده ایم که با توجه به عدم ارتباط شغلی و فقدان هر گونه منافع مشترک، که همواره سر منشا تمام اختلافات می باشد، هیچ گونه حالتی از کینه توزی، دشمنی و یا غرض ورزی بین شما و مرحوم شیطانا وجود نداشته، مضافا به اینکه، به موردی هم بر نخوردیم که ثابت کند شیطانا در گذشته چنان ناجوانمردانه به شما صدمه زده که همواره در فکر انتقامجویی بوده باشید. این موارد احتم" گفته های شما را مبنی بر اینکه آشنایی مختصری با شیطانا داشتید، تایید خواهد کرد، ولی اشکال کار این جاست که احتمالا گره ای از کار ما باز نمی کند، ما باید از هر موردی مطمئن بوده و یقین داشته باشیم.)