نام کتاب: شیطان به قتل می رسد
کمیسر بتل در جواب گفت: «واقعا که نهایت لطف و محبت شماست. ضمنا تا فراموش نشده، می خواستم قبل از رفتنتان به چند سوال من جواب بدهید.»
اگر راجع به آن شب است، فکر می کنم هر چه می دانستم به شما قبلا گفتم.» «نه، نه، راجع به آن شب نیست. مربوط به شخص خودتان می باشد.»
که این طوری باشد، بفرمائید.)
لطفا به صورت اجمالی، راجع به سوابق خودتان حرف بزنید. مثلا تولد، کی و کجا؟ و یا ازدواج و خلاصه از این حرفها.»
دکتر رابرتز با لحن خشکی در جواب گفت: «باشد. فکر می کنم که مثلا با مخبر مجلهی «کی، کیه» مصاحبه می کنم. بله، چیزی ندارم که پنهان بکنم خیلی روشن و آشکار، من اصلا اهل لادلو" واقع در ایالت شراپشاپر
هستم. پدرم نیز در این شهر به حرفه پزشکی اشتغال داشت.
پانزده سالم بود که پدرم فوت کرد. من مدرسه ی شروزبری" را تمام کردم و برای تحصیل در رشته ی طب که حرفه ی پدرم بود به دانشکده پزشکی سنت کریستوفر رفتم. به هر حال هر اطلاعاتی را که نیاز داشته باشید در همین اتاق پیدا خواهید کرد.» |
آخر، قبلا هم راجع به شما تحقیقاتی کرده بودم. ببینم شما تنها فرزند خانواده هستید، یا اینکه برادر و خواهر
هم دارید؟» |
من تنها فرزند خانواده ام هستم. والدینم هر دو عمرشان را به شما داده اند. هنوز کما کان مجردم و کی ازدواج خواهم کرد، خدا می داند. در پایان تحصیلات آمدم اینجا با دکتر امری که این مطب را داشت شریک شدم و مشترکة به طبابت مشغول شدیم. ایشان پانزده سال قبل دست از کار کشید و خود را بازنشسته کرد و در حال حاضر در ایرلند زندگی می کند، اگر مایل باشید آدرس ایشان را نیز به شما خواهم داد. من در اینجا با یک آشپز و دو کلفت زندگی می کنم. منشی ام هم روزها می آید و در پایان کار به منزل خود می رود. در آمد خوبی دارم و فقط تعدادی از بیماران خودم را به قتل می رسانم.»
1Ludlaw
2Shropshire
3 Shrewsbury
4Emery

صفحه 74 از 281