خانم الیور با غرور خاصی اظهار داشت: «ولی خانم ها قادر هستند و توانائی این را دارند که تا ابد الدهر، شیوه های جدیدی ابداع نموده و هزاران هزار طرق گوناگون را معرفی نمایند. من خودم که اینطوری هستم و تا به حال هرگز سابقه نداشته که ماجراهای دو تا از داستانهایم شبیه یکدیگر باشند.»
کمیسر بتل سوال کرد: «یعنی می فرمائید هر یک از داستان های شما راجع به ماجرای جنایی بخصوصی بوده و هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند؟»
ولی قبل از اینکه خانم الیور جوابی بدهد، پوارو زیر لب زمزمه کنان گفت: «چرا، ماجرای نیلوفر آبی و ماجرای شمع آب شده.»
خانم الیور که به هیچ وجه انتظار نداشت پوارو تا این حد با نوشته های او آشنا باشد، با حالتی از شگفتی زیاد آمیخته با ستایش به پوارو خیره شد و گفت: «آفرین به این هوش و حواس! باید بگویم که به هیچ وجه انتظار نداشتم تا این حد دقیق و نکته سنج باشید. کاملا به جا و دقیق حدس زدید، بله، داستان اول راجع به مدارک مهمی است که در یکی از مهمانی هائی که هیئت دولت ترتیب می دهد به سرقت می رود و داستان دوم مربوط به قتلی است که در کلبه ای واقع در مزارع کائوچو در جزیره برنئو اتفاق می افتد. منتها طرز تفکر واحدی در مورد ایده ی جنایت و توطئه ای که در این مورد ترسیم می شود، در هر دو داستان وجود دارد. ولی جالب اینجاست که هیچ یک از خوانندگان داستانهای من، متوجه این موضوع نشده بودند.» |
هرکول پوارو در جواب گفت: «به نظر من که خیلی راحت می شد این موضوع را درک کرد، چون در لحظات پایانی، وجه تشابه زیادی در نکات اساسی هر دو داستان به چشم می خورد که البته یکی از بهترین شگردهای قلم شما می باشد. صاحب مزرعه کائوچو، خودش توطئهی قتل خودش را می چیند و یکی از وزراء نیز ترتیبی می دهد که مدارک متعلق به خودش به سرقت برود. معهذا در هر دو مورد، ناگهان شخص ثالثی پا به میان
گذارده و توطئه ای را که دو نفر چیده اند برملا و افشاء می کند.»
کمیسر بتل وارد صحبت شد و با لحن دوستانه ای اظهار داشت: «داستانی که اخیرا منتشر کردید، خیلی جالب بود خانم الیور، و از خواندن آن واقعا لذت بردم. همان داستانی که تعدادی از پاسبان ها همزمان مورد هدف قرار گرفته و با شلیک گلوله به قتل می رسند. البته به نظرم در یکی دو جا سهوا اشتباه کرده بودید که باعث تعجب من شد، چون تا آنجا که من می دانم شما همیشه خیلی دقیق هستید و خیلی...)
در اینجا خانم الیور حرف کمیسر بتل را قطع کرد و با حرارت زیادی گفت: «راستش بهتر است بدانید که من کمترین اهمیتی به دقت و دقیق بودن نمی دهم و هیچ توجهی هم به این موضوع ندارم. امروزها کی دقیق است
کمیسر بتل سوال کرد: «یعنی می فرمائید هر یک از داستان های شما راجع به ماجرای جنایی بخصوصی بوده و هیچ شباهتی با یکدیگر ندارند؟»
ولی قبل از اینکه خانم الیور جوابی بدهد، پوارو زیر لب زمزمه کنان گفت: «چرا، ماجرای نیلوفر آبی و ماجرای شمع آب شده.»
خانم الیور که به هیچ وجه انتظار نداشت پوارو تا این حد با نوشته های او آشنا باشد، با حالتی از شگفتی زیاد آمیخته با ستایش به پوارو خیره شد و گفت: «آفرین به این هوش و حواس! باید بگویم که به هیچ وجه انتظار نداشتم تا این حد دقیق و نکته سنج باشید. کاملا به جا و دقیق حدس زدید، بله، داستان اول راجع به مدارک مهمی است که در یکی از مهمانی هائی که هیئت دولت ترتیب می دهد به سرقت می رود و داستان دوم مربوط به قتلی است که در کلبه ای واقع در مزارع کائوچو در جزیره برنئو اتفاق می افتد. منتها طرز تفکر واحدی در مورد ایده ی جنایت و توطئه ای که در این مورد ترسیم می شود، در هر دو داستان وجود دارد. ولی جالب اینجاست که هیچ یک از خوانندگان داستانهای من، متوجه این موضوع نشده بودند.» |
هرکول پوارو در جواب گفت: «به نظر من که خیلی راحت می شد این موضوع را درک کرد، چون در لحظات پایانی، وجه تشابه زیادی در نکات اساسی هر دو داستان به چشم می خورد که البته یکی از بهترین شگردهای قلم شما می باشد. صاحب مزرعه کائوچو، خودش توطئهی قتل خودش را می چیند و یکی از وزراء نیز ترتیبی می دهد که مدارک متعلق به خودش به سرقت برود. معهذا در هر دو مورد، ناگهان شخص ثالثی پا به میان
گذارده و توطئه ای را که دو نفر چیده اند برملا و افشاء می کند.»
کمیسر بتل وارد صحبت شد و با لحن دوستانه ای اظهار داشت: «داستانی که اخیرا منتشر کردید، خیلی جالب بود خانم الیور، و از خواندن آن واقعا لذت بردم. همان داستانی که تعدادی از پاسبان ها همزمان مورد هدف قرار گرفته و با شلیک گلوله به قتل می رسند. البته به نظرم در یکی دو جا سهوا اشتباه کرده بودید که باعث تعجب من شد، چون تا آنجا که من می دانم شما همیشه خیلی دقیق هستید و خیلی...)
در اینجا خانم الیور حرف کمیسر بتل را قطع کرد و با حرارت زیادی گفت: «راستش بهتر است بدانید که من کمترین اهمیتی به دقت و دقیق بودن نمی دهم و هیچ توجهی هم به این موضوع ندارم. امروزها کی دقیق است