سرهنگ ریس همینطور که از جای خود بلند می شد، گفت: «راجع به سرگرد دسپارد تحقیق خواهم کرد، ولی احتمالا یک مدتی طول خواهد کشید. و اگر فکر می کنید باز هم کاری هست که من می توانم انجام دهم،
بفرمائید.)
خیلی متشکرم جناب سرهنگ. نه، فعلا کار دیگری ندارم. معهذا، اگر نظر خاصی دارید که فکر می کنید به ما کمک بیشتری خواهد کرد، لطفا بفرمائید، خیلی هم متشکر خواهم شد
راستش، من اگر جای شما بودم، به موازات اقداماتی که انجام می دادم، پرونده جنایاتی که در یکی دو سال گذشته رخ داده و بخصوص آنهائی که در آن از اسلحه گرم و یا انواع زهر استفاده شده است نیز مطالعه و بررسی می کردم، گو اینکه، خود شما هم مطمئنا به این فکر افتاده اید.» متشکرم. به نکته مهم و ارزنده ای اشاره فرمودید. بله، این مورد قبلا به مغز من هم خطور کرد.»
کمیسر بتل عزیز، شما خیلی با تجربه تر و کار کشته تر از آن هستید که به کمک آدم هائی مثل من نیاز داشته باشید. خوب، شب بخیر خانم الیور، شب بخیر مسیو پوارو.)
بیه
به محض آن که سرهنگ ریس از اطاق خارج شد، خانم الیور سوال کرد: «ایشان کی بودند؟ »
کمیسر بتل در جواب اظهار داشت: «یکی از بهترین و خبره ترین افسران ارتش، قسمت اعظم خدمتش را در خارج از کشور و در اجرای ماموریت های بسیار مهم گذرانیده. در دنیا جائی نیست که نرفته باشد.»
خانم الیور در جواب گفت: «نیازی نیست که شما به من بگوئید، البته میدانم که مجاز هم نیستید که بگوئید، ولی خوب، من خودم فهمیدم که سرهنگ ریس یک مامور مخفی است. در غیر این صورت شیطانا هرگز او را به مهمانی امشب دعوت نمی کرد، چون همانطور که همه متوجه شده ایم، شیطانا در رابطه با مهمانی امشب، تعداد مدعوین را طوری تنظیم کرده بود که چهار تبهکار در برابر چهار کارآگاه قرار بگیرند. یکی از اسکاتلندیارد، یکی از سازمان اطلاعاتی ارتش، یک کارآگاه خصوصی و بالاخره یکی هم کار آگاهی که خود نویسنده داستانهای جنائی می باشد. واقعا که فکر جالبی کرده بود!» | پوارو سرش را به علامت نفی تکان داد و با تاکید خاصی گفت: «این چه حرفیست که می زنید خانم عزیز ؟ فکر جالب کدام است، بفرمائید فکر خیلی ابلهانه. شیطانا با ترتیب دادن این مهمانی احمقانه، نه تنها به هدف
خود نرسید، بلکه کاری کرد که این ببر درنده طعمه خود را که کسی جز خود شیطانا نبود، به موقع شکار کند.»
ببر درنده ؟ حالا چرا ببر؟»
بفرمائید.)
خیلی متشکرم جناب سرهنگ. نه، فعلا کار دیگری ندارم. معهذا، اگر نظر خاصی دارید که فکر می کنید به ما کمک بیشتری خواهد کرد، لطفا بفرمائید، خیلی هم متشکر خواهم شد
راستش، من اگر جای شما بودم، به موازات اقداماتی که انجام می دادم، پرونده جنایاتی که در یکی دو سال گذشته رخ داده و بخصوص آنهائی که در آن از اسلحه گرم و یا انواع زهر استفاده شده است نیز مطالعه و بررسی می کردم، گو اینکه، خود شما هم مطمئنا به این فکر افتاده اید.» متشکرم. به نکته مهم و ارزنده ای اشاره فرمودید. بله، این مورد قبلا به مغز من هم خطور کرد.»
کمیسر بتل عزیز، شما خیلی با تجربه تر و کار کشته تر از آن هستید که به کمک آدم هائی مثل من نیاز داشته باشید. خوب، شب بخیر خانم الیور، شب بخیر مسیو پوارو.)
بیه
به محض آن که سرهنگ ریس از اطاق خارج شد، خانم الیور سوال کرد: «ایشان کی بودند؟ »
کمیسر بتل در جواب اظهار داشت: «یکی از بهترین و خبره ترین افسران ارتش، قسمت اعظم خدمتش را در خارج از کشور و در اجرای ماموریت های بسیار مهم گذرانیده. در دنیا جائی نیست که نرفته باشد.»
خانم الیور در جواب گفت: «نیازی نیست که شما به من بگوئید، البته میدانم که مجاز هم نیستید که بگوئید، ولی خوب، من خودم فهمیدم که سرهنگ ریس یک مامور مخفی است. در غیر این صورت شیطانا هرگز او را به مهمانی امشب دعوت نمی کرد، چون همانطور که همه متوجه شده ایم، شیطانا در رابطه با مهمانی امشب، تعداد مدعوین را طوری تنظیم کرده بود که چهار تبهکار در برابر چهار کارآگاه قرار بگیرند. یکی از اسکاتلندیارد، یکی از سازمان اطلاعاتی ارتش، یک کارآگاه خصوصی و بالاخره یکی هم کار آگاهی که خود نویسنده داستانهای جنائی می باشد. واقعا که فکر جالبی کرده بود!» | پوارو سرش را به علامت نفی تکان داد و با تاکید خاصی گفت: «این چه حرفیست که می زنید خانم عزیز ؟ فکر جالب کدام است، بفرمائید فکر خیلی ابلهانه. شیطانا با ترتیب دادن این مهمانی احمقانه، نه تنها به هدف
خود نرسید، بلکه کاری کرد که این ببر درنده طعمه خود را که کسی جز خود شیطانا نبود، به موقع شکار کند.»
ببر درنده ؟ حالا چرا ببر؟»