بکنم، چون در نهایت مسلما اسکاتلندیارد را زیر سوال خواهد برد و حیثیت و اعتبار این سازمان فعال و واقعا پاک را خدشه دار خواهد نمود. بله، برای شما خیلی راحت است که حدسی بزنید و به دنبال حدس خود بروید، ولی برای من نه. ضمن آنکه پیشنهاد شما نیز خالی از اشکال نمی باشد، چون نظریات شما سه نفر به احتمال بسیار قوی با هم تداخل خواهد نمود و یا ممکن است اساسا با هم متناقص هم باشد. به عنوان مثال سرهنگ ریس هنوز حرفی راجع به اینکه به سرگرد دسپارد مظنون است نزده، نمی تواند هم بزند، زیرا موردی که حتی تا حدودی هم به این موضوع اشاره کند وجود ندارد. مسیو پوارو هم همچنین. شاید ایشان هم کمترین سوء ظنی به خانم لوریمر نداشته و یا برعکس امکان دارد به شخص دیگری مظنون باشند.» |
خانم الیور آهی کشید و با لحن تاسف باری گفت: «ولی به هر حال نقشه بسیار خوبی بود. خیلی هم دقیق.» و به دنبال این گفتگو، لحن صدایش تغییر کرد و با خوشحالی مشهودی در ادامه سخنانش اظهار داشت: «ولی مطمئنا مخالفتی نخواهید داشت اگر من صرفا برای ارضاء حس کنجکاوی خودم تحقیقاتی را شخصا انجام بدهم؟ »
کمیسر بتل به آرامی و با حالتی تردید آمیز در جواب گفت: «نه، مخالفتی ندارم. راستش قانونا هم نمی توانم مخالفتی داشته باشم. همه شماها در مهمانی امشب حضور داشتید و بدیهی است در رابطه با آزادی های فردی، اجتماع برای تک تک شماها این حق را قائل است که به منظور ارضاء حس کنجکاوی خود، آزادانه تحقیقات شخصی خودتان را انجام دهید. و حالا خانم الیور روی سخنم با شماست. با شناختی که از شما دارم، پیشنهاد
می کنم شما بخصوص دقت بیشتری مبذول بفرمائید.»
خانم الیور در جواب گفت: «می دانم، منظورتان این است که رازدار باشم.» و متعاقبا با لحنی که معلوم بود چندان هم اطمینان به گفته های خود ندارد، ادامه داد و گفت: «مطمئن باشید، حتی یک کلمه هم از دهان من خارج نخواهد شد و هیچ»
در اینجا، هرکول پوارو سخنان خانم الیور را قطع کرد و گفت: «فکر می کنم، کاملا متوجه منظور کمیسر نشدید. منظور ایشان این است که، شما می خواهید با کسی دست و پنجه نرم کنید که تا به حال و تا آنجائی که ما می دانیم، دو نفر را به قتل رسانیده، چنین آدمی به محض اینکه احساس کند موقعیتش به مخاطره افتاده و
خطری او را تهدید می کند، در صورتی که لازم بداند، بدون معطلی و بدون لحظه ای تردید، جنایت سوم را نیز
مرتکب خواهد شد.»
خانم الیور لحظاتی متفکرانه به پوارو خیره شد و سپس لبخندی بر لبان او نقش بست؛ لبخندی به نشانه خرسندی از استقبال خطر، لبخندی که معمولا کودکان جسور قبل از مبادرت به کار متهورانه ای بر لب می آورند، و با
خانم الیور آهی کشید و با لحن تاسف باری گفت: «ولی به هر حال نقشه بسیار خوبی بود. خیلی هم دقیق.» و به دنبال این گفتگو، لحن صدایش تغییر کرد و با خوشحالی مشهودی در ادامه سخنانش اظهار داشت: «ولی مطمئنا مخالفتی نخواهید داشت اگر من صرفا برای ارضاء حس کنجکاوی خودم تحقیقاتی را شخصا انجام بدهم؟ »
کمیسر بتل به آرامی و با حالتی تردید آمیز در جواب گفت: «نه، مخالفتی ندارم. راستش قانونا هم نمی توانم مخالفتی داشته باشم. همه شماها در مهمانی امشب حضور داشتید و بدیهی است در رابطه با آزادی های فردی، اجتماع برای تک تک شماها این حق را قائل است که به منظور ارضاء حس کنجکاوی خود، آزادانه تحقیقات شخصی خودتان را انجام دهید. و حالا خانم الیور روی سخنم با شماست. با شناختی که از شما دارم، پیشنهاد
می کنم شما بخصوص دقت بیشتری مبذول بفرمائید.»
خانم الیور در جواب گفت: «می دانم، منظورتان این است که رازدار باشم.» و متعاقبا با لحنی که معلوم بود چندان هم اطمینان به گفته های خود ندارد، ادامه داد و گفت: «مطمئن باشید، حتی یک کلمه هم از دهان من خارج نخواهد شد و هیچ»
در اینجا، هرکول پوارو سخنان خانم الیور را قطع کرد و گفت: «فکر می کنم، کاملا متوجه منظور کمیسر نشدید. منظور ایشان این است که، شما می خواهید با کسی دست و پنجه نرم کنید که تا به حال و تا آنجائی که ما می دانیم، دو نفر را به قتل رسانیده، چنین آدمی به محض اینکه احساس کند موقعیتش به مخاطره افتاده و
خطری او را تهدید می کند، در صورتی که لازم بداند، بدون معطلی و بدون لحظه ای تردید، جنایت سوم را نیز
مرتکب خواهد شد.»
خانم الیور لحظاتی متفکرانه به پوارو خیره شد و سپس لبخندی بر لبان او نقش بست؛ لبخندی به نشانه خرسندی از استقبال خطر، لبخندی که معمولا کودکان جسور قبل از مبادرت به کار متهورانه ای بر لب می آورند، و با