نام کتاب: شیطان به قتل می رسد
کمیسر بتل مجددا به سخنانش ادامه داد و گفت: «احساس می کنم که شما دو نفر دوست ندارید و یا بهتر بگویم نمی خواهید نظریه خودتان را ابراز کنید.)
سرهنگ ریس با خونسردی در جواب گفت: «آدم وقتی نظریه ای را اعلام می کند که مورد و یا مدرکی برای اثبات آن نیز داشته باشد، در غیر این صورت بهتر است سکوت کند و حرفی هم نزند.
T
خانم الیور با شنیدن این حرف، فریادی کشید و با حالتی که معلوم بود از خونسردی و سرسختی سرهنگ ریس شدید ناراحت و عصبانی شده است گفت: «وای که از دست شما مردها نمی دانم چکار کنم.»
ولی کمیسر بتل، دقایقی به فکر فرو رفت و سرانجام شروع به حرف زدن کرد و گفت: «حالا بهتر است احتمالاتی را که اگر چه تا حدودی ثقیل و ناباورانه به نظر می رسند، مورد بررسی قرار دهیم. خوب از دکتر رابرتز شروع می کنیم که به نظر من کاندیدای قابل قبولی است، برای اینکه با استفاده از تجارب پزشکی، مطمئنا میداند که چاقو را باید در کجا بنشاند تا با کمترین ریسک، موثرترین نتیجه را نیز داشته باشد. کاندیدای دوم، سرگرد دسپارد، خوب، حالا راجع به مردی صحبت می کنیم که با توجه به زندگی پر مخاطره و تجربیات خطرناکی که داشته، فوق العاده به اعصاب خود مسلط می باشد و مهم تر از همه با آمادگی اکتسابی که در اثر برخورد با انواع خطرات و مواجه شدن با موقعیت های خطرناک کسب کرده، تبدیل به آدم مصممی شده که قادر است تحت هر شرایطی، آنا تصمیم گرفته و تصمیم خود را نیز سریعا به مرحله اجرا بگذارد. و من به شخصه فکر می کنم، سرگرد دسپارد از زمره آدم هائی است که علاقه چندانی به زندگی معمولی نداشته و دوست دارند فقط با اقدام به کارهای خطرناک خود را سرگرم نمایند و از این کار هم واقعا لذت می برند. میرسیم به خانم لوریمر. این خانم هم به اعصاب خود خیلی مسلط بود، از آن خانم هایی که احتمالا رازی در زندگی آنها نیز وجود دارد و شاید هم فراز و نشیب های زیادی در زندگی خود داشته، ولی از طرف دیگر از آن خانم های بسیار با شخصیتی است که مدیره مدرسه معروف دخترانه ای را در بیننده تداعی می کند، و لذا از چنین خانم با شخصیتی بعید به نظر می رسد که با خونسردی چاقوئی را در قلب کسی فرو کند. راستش من شخصا فکر نمی کنم که ایشان این کار را کرده باشد. و بالاخره می رسیم به این دوشیزه آن مردیث کوچولو؛ دختری معمولی و زیبا که تا حدودی هم خجالتی می باشد. هیچ اطلاعی از سوابق او در دست نیست، ولی خوب، آدم چه می داند.» پوارو در جواب گفت: «ولی همه می دانیم که شیطانا عقیده داشت، این دختر جنایتی را مرتکب شده است.»
خانم الیور با حالت متفکرانه ای اظهار داشت: «اهریمن در پشت نقابی از فرشته.»

صفحه 57 از 281