خوب، سرگرد دسپارد... حالا بفرمائید به نظر شما چه کسی می تواند، شیطانا را به قتل رسانیده باشد؟»
هوووووم م م م م. از خودم مطمئنم. از دوشیزه مردیث کوچولو هم همچنین.. ضمن اینکه به هیچ وجه تصور نمی کنم خانم لوریمر هم دست به این کار زده باشد. خانم لوریمر مرا یاد یکی از عمه هایم می اندازد که از بس جدی و اخمو بود، همه مثل سگ از او می ترسیدیم. به این ترتیب فقط آقای دکتر باقی می ماند.»
که خود شما و سایر بازیکنان از سر میز بریج بلند شدید، توضیحاتی
حالا ممکن است راجع به دفعاتی بفرمائید؟» |
من خودم، دو مرتبه بلند شدم. یک مرتبه برای این که زیر سیگاری را بیاورم که ضمنا نگاهی هم به شومینه انداختم مبادا خاموش شود و یک بار هم برای این که نوشیدنی بیاورم.»
چه ساعاتی؟»
دقیقا به خاطر ندارم.... مع هذا صرفا از روی حدس و گمان و بدون اینکه صد در صد مطمئن باشم، بار اول احتمالا ۱۰ : ۳۰ و دفعه ی دوم نیز احتمالا ساعت ۱۱ بود. خانم لوریمر هم یک بار بلند شد و به طرف شومینه رفت و یک چیزهایی هم به شیطانا گفت، ولی حقیقتش من نشنیدم که شیطانا جوابی به او بدهد، البته شاید هم جوابی داده و من متوجه نشدم، چون حواسم آن قدر به بازی و به دست خودم بود که به هیچ چیز دیگری نمی توانستم توجه داشته باشم، لذا نمی توانم با اطمینان قسم بخورم که نشنیدم. چون همان طور که گفتم خودم هم مطمئن نیستم. دوشیزه آن مردیث هم لحظاتی در اتاق قدم زد ولی به نظرم نمی آید که به طرف شومینه رفته باشد، ولی دکتر رابرتز برعکس، اصلا جای خودش بند نمی شد. تا آنجا که من به یاد دارم، اقلا سه چهار دفعه از جایش بلند شد.» |
در اینجا، کمیسر بتل خنده ای کرد و گفت: «حالا می خواهم ادای مسیو پوارو را دربیاورم و از شما سوالی کنم که، نظر خودتان را راجع به بازی بریج همبازی هایتان بفرمائید؟»
دوشیزه آن مردیت بازیکن خیلی خوبیست. دکتر رابرتز با بلوف های که می زند، بازی را واقعا خراب می کند و حقش این است که همیشه ببازد. خانم لوریمر، نگو، بازیش واقعا حرف ندارد.»
کمیسر بتل به پوارو نگاه کرد و گفت: «شما سوالی دارید مسیو پوارو؟» ولی پوارو سرش را به علامت نفی تکان داد و متعاقبا سرگرد دسپارد پس از این که آدرسش را به کمیسر بتل داد، شب بخیر گفت و با همه خداحافظی کرد و از اتاق خارج شد، و همین طور که در را پشت سر خود
هوووووم م م م م. از خودم مطمئنم. از دوشیزه مردیث کوچولو هم همچنین.. ضمن اینکه به هیچ وجه تصور نمی کنم خانم لوریمر هم دست به این کار زده باشد. خانم لوریمر مرا یاد یکی از عمه هایم می اندازد که از بس جدی و اخمو بود، همه مثل سگ از او می ترسیدیم. به این ترتیب فقط آقای دکتر باقی می ماند.»
که خود شما و سایر بازیکنان از سر میز بریج بلند شدید، توضیحاتی
حالا ممکن است راجع به دفعاتی بفرمائید؟» |
من خودم، دو مرتبه بلند شدم. یک مرتبه برای این که زیر سیگاری را بیاورم که ضمنا نگاهی هم به شومینه انداختم مبادا خاموش شود و یک بار هم برای این که نوشیدنی بیاورم.»
چه ساعاتی؟»
دقیقا به خاطر ندارم.... مع هذا صرفا از روی حدس و گمان و بدون اینکه صد در صد مطمئن باشم، بار اول احتمالا ۱۰ : ۳۰ و دفعه ی دوم نیز احتمالا ساعت ۱۱ بود. خانم لوریمر هم یک بار بلند شد و به طرف شومینه رفت و یک چیزهایی هم به شیطانا گفت، ولی حقیقتش من نشنیدم که شیطانا جوابی به او بدهد، البته شاید هم جوابی داده و من متوجه نشدم، چون حواسم آن قدر به بازی و به دست خودم بود که به هیچ چیز دیگری نمی توانستم توجه داشته باشم، لذا نمی توانم با اطمینان قسم بخورم که نشنیدم. چون همان طور که گفتم خودم هم مطمئن نیستم. دوشیزه آن مردیث هم لحظاتی در اتاق قدم زد ولی به نظرم نمی آید که به طرف شومینه رفته باشد، ولی دکتر رابرتز برعکس، اصلا جای خودش بند نمی شد. تا آنجا که من به یاد دارم، اقلا سه چهار دفعه از جایش بلند شد.» |
در اینجا، کمیسر بتل خنده ای کرد و گفت: «حالا می خواهم ادای مسیو پوارو را دربیاورم و از شما سوالی کنم که، نظر خودتان را راجع به بازی بریج همبازی هایتان بفرمائید؟»
دوشیزه آن مردیت بازیکن خیلی خوبیست. دکتر رابرتز با بلوف های که می زند، بازی را واقعا خراب می کند و حقش این است که همیشه ببازد. خانم لوریمر، نگو، بازیش واقعا حرف ندارد.»
کمیسر بتل به پوارو نگاه کرد و گفت: «شما سوالی دارید مسیو پوارو؟» ولی پوارو سرش را به علامت نفی تکان داد و متعاقبا سرگرد دسپارد پس از این که آدرسش را به کمیسر بتل داد، شب بخیر گفت و با همه خداحافظی کرد و از اتاق خارج شد، و همین طور که در را پشت سر خود