پوار و تعظیم کوتاهی کرد و گفت: «هر روزی که بعد از هفته ی آینده باشد، برای من هم خوب خواهد بود.» |
«خوب، پس از همین الان قرارش را می گذاریم. جمعه دو هفته ی بعد. یعنی جمعه هیجدهم ماه. من الساعه در دفترچه یادداشتم هم یادداشت می کنم که فراموش نکنم. خودم شخصا از این مهمانی خیلی خوشحالم.»
پوارو به آرامی اظهار داشت: «فکر نمی کنم به من یکی خوش بگذرد. البته خواهش می کنم عرایضم را حمل بر خودخواهی نفرمائید، چون واقعا از لطف و دعوت شما صمیمانه سپاسگزارم. منظورم اینست که چندان
شیطانا حرف پوارو را قطع کرد و گفت: «میدانم، احتمالا حس خودخواهی شما را جریحه دار خواهد کرد. ولی آقای عزیز، شما باید بعضی اوقات روحیه ی پلیسی خودتان را کنار گذارده و از دنیای محدود و کوچک
پلیس ها خارج شوید.»
پوار و باز هم به آرامی در جواب گفت: «فرمایشتان کاملا صحیح است، با وجود این خدمتان عرض کنم که هرگز عوض نخواهم شد و در برابر جنایتکاران همیشه خودخواه خواهم بود.»
ولی عزیز من چرا؟ البته من هم با شما هم عقیده هستم و می دانم که جنایت کار کثیف، عبث و احمقانه ای است، معهذا همین جنایت احمقانه می تواند خیلی هنرمندانه و جانی هم خیلی هنرمند باشد.» |
بله این را قبول دارم.»
خوب پس چی؟»
هیچی، اما چیزی از رذالت و دنائت جنایتکار را هم کم نخواهد کرد.»
مطمئنا همین طور است که می فرمائید مسیو پوارو، ولی منظور من اینست که توجیه هر کاری و هر عملی بستگی به این دارد که تا چه حد استادانه و با مهارت انجام گرفته باشد، ولی شما بدون توجه به هنری که در جنایت به کار رفته، صرفا سعی دارید که قاتل را به دام انداخته، دستگیر و به زندان بیاندازید تا سرانجام در یک سحرگاه به دار آویخته و خفه شود. در صورتی که از نظر من یک قاتل موفق آدمی است که نه تنها در خور تقدیر می باشد، بلکه به نظر من استحقاق دریافت حقوق بازنشستگی و بیمهی بیکاری را داشته و شایستگی آن را هم دارد که به میهمانی ها نیز دعوت شود!»
پوارو با بی اعتنایی خاص شانه هایش را بالا انداخت و گفت: «بر خلاف عقیده ی شما، من آن قدرها هم که فکر می کنید به مسئله ی هنر در جنایت بی اعتنا نیستم. ولی نگاه ستایشگرانه ی من نسبت به یک جنایتکار، درست همان نگاهی است که به یک ببر وحشی و یا سایر حیوانات درنده دیگر دارم، آن هم فقط وقتی که در قفس
«خوب، پس از همین الان قرارش را می گذاریم. جمعه دو هفته ی بعد. یعنی جمعه هیجدهم ماه. من الساعه در دفترچه یادداشتم هم یادداشت می کنم که فراموش نکنم. خودم شخصا از این مهمانی خیلی خوشحالم.»
پوارو به آرامی اظهار داشت: «فکر نمی کنم به من یکی خوش بگذرد. البته خواهش می کنم عرایضم را حمل بر خودخواهی نفرمائید، چون واقعا از لطف و دعوت شما صمیمانه سپاسگزارم. منظورم اینست که چندان
شیطانا حرف پوارو را قطع کرد و گفت: «میدانم، احتمالا حس خودخواهی شما را جریحه دار خواهد کرد. ولی آقای عزیز، شما باید بعضی اوقات روحیه ی پلیسی خودتان را کنار گذارده و از دنیای محدود و کوچک
پلیس ها خارج شوید.»
پوار و باز هم به آرامی در جواب گفت: «فرمایشتان کاملا صحیح است، با وجود این خدمتان عرض کنم که هرگز عوض نخواهم شد و در برابر جنایتکاران همیشه خودخواه خواهم بود.»
ولی عزیز من چرا؟ البته من هم با شما هم عقیده هستم و می دانم که جنایت کار کثیف، عبث و احمقانه ای است، معهذا همین جنایت احمقانه می تواند خیلی هنرمندانه و جانی هم خیلی هنرمند باشد.» |
بله این را قبول دارم.»
خوب پس چی؟»
هیچی، اما چیزی از رذالت و دنائت جنایتکار را هم کم نخواهد کرد.»
مطمئنا همین طور است که می فرمائید مسیو پوارو، ولی منظور من اینست که توجیه هر کاری و هر عملی بستگی به این دارد که تا چه حد استادانه و با مهارت انجام گرفته باشد، ولی شما بدون توجه به هنری که در جنایت به کار رفته، صرفا سعی دارید که قاتل را به دام انداخته، دستگیر و به زندان بیاندازید تا سرانجام در یک سحرگاه به دار آویخته و خفه شود. در صورتی که از نظر من یک قاتل موفق آدمی است که نه تنها در خور تقدیر می باشد، بلکه به نظر من استحقاق دریافت حقوق بازنشستگی و بیمهی بیکاری را داشته و شایستگی آن را هم دارد که به میهمانی ها نیز دعوت شود!»
پوارو با بی اعتنایی خاص شانه هایش را بالا انداخت و گفت: «بر خلاف عقیده ی شما، من آن قدرها هم که فکر می کنید به مسئله ی هنر در جنایت بی اعتنا نیستم. ولی نگاه ستایشگرانه ی من نسبت به یک جنایتکار، درست همان نگاهی است که به یک ببر وحشی و یا سایر حیوانات درنده دیگر دارم، آن هم فقط وقتی که در قفس