نام کتاب: شیطان به قتل می رسد
دسپارد و خانم لوریمر. دست سوم من و خانم لوریمر بر علیه دوشیزه مردیث و سرگرد دسپارد. هر دست تیم ها عوض می شدند. دست چهارم دوباره من و دوشیزه مردی با هم یک تیم شدیم.)
کی برد و کی باخت؟» |
خانم لوریمر در تمام دستها برنده بود. دوشیزه مردیث فقط دست اول برنده شد و دو دست دیگر را باخت. خودم هم یک مقدار بردم ولی نه زیاد. لذا فکر می کنم دوشیزه مردیث و سرگرد دسپارد باید باختشان زیاد باشد.)
پوارو لبخندی زد و گفت: «شما نظر خودتان را در مورد اینکه به کدام یک از همبازی هایتان بیشتر از بقیه مشکوک هستید، به کمیسر بتل محترم فرمودید. ولی حالا من دوست دارم نظر شما را در مورد بازی بریج این
سه نفر بدانم.» |
دکتر رابرتز بدون معطلی جواب داد و گفت: «بازی خانم لوریمر حرف ندارد، واقعا بازیکنی است ممتاز. شرط می بندم که در آمد زیادی از راه بریج عایدش می شود. سرگرد دسپارد هم به نظر من خوب بازی می کند. ممتاز نیست ولی بازیکن با حوصله ای است و می توان روی بازیش حساب کرد. دوشیزه مردیث از آن بازیکنانی است که خیلی مطمئن و با احتیاط بازی می کنند. خیلی باهوش و زرنگ نیست ولی در عوض اشتباه هم نمی کند.)
کل ))
«خوب، خودتان چطور دکتر.»
دکتر رابرتز برای لحظه ای چشمانش را بهم زد و سپس
گفت: «من اصولا تو بازی بلوف زیاد می زنم. کاری که
همبازی هایم زیاد تائید نمی کنند. مع هذا اغلب اوقات برنده بوده ام.»
مجددا لبخندی بر روی لبان پوارو نقش بست. دکتر رابرتز از جای برخواست و گفت: «سئوال دیگری دارید؟» پوارو سرش را به علامت نفی تکان داد و دکتر رابرتز بلافاصله آماده رفتن شد و گفت: «خوب، شب بخیر . شب بخیر خانم الیور. پیشنهاد می کنم که ماجرای امشب را کپی کنید و داستان جدیدی بنویسید. به هر حال از سم غیر قابل کشفی که می گفتید به مراتب بهتر خواهد بود.» |
و به محض اینکه از در خارج شد، خانم الیور با ناراحتی و اوقات تلخی زیادی گفت: «کپی کن، کپی کن، گور بابات. واقعا که بعضی ها چقدر بی شعورند، انگار کمبود دارم. مرتیکه نمی داند که من هر وقت اراده کنم

صفحه 35 از 281