مشاهده ی چاقوی مورد نظر ناگهان تصمیم به قتل شیطانا گرفته است، بله؟ مدرکی دارید که این احتمال را تا
حدودی تائید کند؟»
کمیسر بتل با چهره ی خشک و فاقد احساسی در جواب گفت: «نه، صرفا یک عقیده ی شخصی است.»
خوب، بله، این امکان هم وجود دارد.)
کمیسر بتل صدایش را صاف کرد و گفت: «بسیار خوب، خیلی متشکرم دکتر رابرتز. بیش از این وقت شما را نمی گیرم. با وجود این لطفا آدرس خودتان را به من بدهید.»
حتما... شماره ۲۰۰ گلاستر تریس، دبلیو ۲. تلفن بیزواتر ۲۳۸۹۵» خیلی متشکرم. احتمال دارد به زودی با شما تماس بگیرم.»
هر وقت میل داشته باشید، خیلی هم خوشوقت خواهم شد. فقط امیدوارم، روزنامه ها سر و صدای زیادی راه
نیندازند، چون بیماران روانی مرا ناراحت تر خواهد نمود.»
کمیسر بتل چرخی به دور خود زد و به پوارو نگاه کرد و گفت: «خیلی معذرت می خواهم مسیو پوارو. چنانچه شما هم سئوالاتی از دکتر رابرتز داشته باشید، خواهش می کنم بفرمائید. مطمئنم که دکتر مخالفتی نخواهد داشت.»
((.
نه، البته که نه. من به شخصه یکی از علاقمندان پر و پا قرص مسیو پوارو هستم. استفاده از سلول های خاکستری مغز، نظم و ترتیب. می بینید که حتی با سیستم کاری شما نیز آشنائی کامل دارم. مطمئنم سئوالاتی که می فرمائید برای خود من هم بسیار جالب خواهد بود.»
هرکول پوارو دستانش را با ژستی کاملا خارجی و غیر انگلیسی از هم باز کرد و گفت: «نه، نه، این طور نخواهد بود. فقط می خواستم راجع به بعضی از چیزهای جزئی مطمئن باشم. به عنوان مثال ممکن است بفرمائید چند دست بازی کردید؟»
سه دست. دست چهارم را تازه شروع کرده بودیم که شماها وارد شدید.)
کی با کی بازی می کرد؟» | دست اول، من و سرگرد دسپارد بر علیه خانم ها که ما را بدجوری شکست دادند. واقعا دستشان درد نکند، حسابی پوست ما را کندند. حتی یک کارت هم برنده نشدیم. دست دوم من و دوشیزه مردیث بر علیه سرگرد
حدودی تائید کند؟»
کمیسر بتل با چهره ی خشک و فاقد احساسی در جواب گفت: «نه، صرفا یک عقیده ی شخصی است.»
خوب، بله، این امکان هم وجود دارد.)
کمیسر بتل صدایش را صاف کرد و گفت: «بسیار خوب، خیلی متشکرم دکتر رابرتز. بیش از این وقت شما را نمی گیرم. با وجود این لطفا آدرس خودتان را به من بدهید.»
حتما... شماره ۲۰۰ گلاستر تریس، دبلیو ۲. تلفن بیزواتر ۲۳۸۹۵» خیلی متشکرم. احتمال دارد به زودی با شما تماس بگیرم.»
هر وقت میل داشته باشید، خیلی هم خوشوقت خواهم شد. فقط امیدوارم، روزنامه ها سر و صدای زیادی راه
نیندازند، چون بیماران روانی مرا ناراحت تر خواهد نمود.»
کمیسر بتل چرخی به دور خود زد و به پوارو نگاه کرد و گفت: «خیلی معذرت می خواهم مسیو پوارو. چنانچه شما هم سئوالاتی از دکتر رابرتز داشته باشید، خواهش می کنم بفرمائید. مطمئنم که دکتر مخالفتی نخواهد داشت.»
((.
نه، البته که نه. من به شخصه یکی از علاقمندان پر و پا قرص مسیو پوارو هستم. استفاده از سلول های خاکستری مغز، نظم و ترتیب. می بینید که حتی با سیستم کاری شما نیز آشنائی کامل دارم. مطمئنم سئوالاتی که می فرمائید برای خود من هم بسیار جالب خواهد بود.»
هرکول پوارو دستانش را با ژستی کاملا خارجی و غیر انگلیسی از هم باز کرد و گفت: «نه، نه، این طور نخواهد بود. فقط می خواستم راجع به بعضی از چیزهای جزئی مطمئن باشم. به عنوان مثال ممکن است بفرمائید چند دست بازی کردید؟»
سه دست. دست چهارم را تازه شروع کرده بودیم که شماها وارد شدید.)
کی با کی بازی می کرد؟» | دست اول، من و سرگرد دسپارد بر علیه خانم ها که ما را بدجوری شکست دادند. واقعا دستشان درد نکند، حسابی پوست ما را کندند. حتی یک کارت هم برنده نشدیم. دست دوم من و دوشیزه مردیث بر علیه سرگرد