کمیسر بتل با قیافه ای متفکرانه سئوال کرد: «همین طور که دور میز نشسته بودید، صندلی هیچ یک از شماها
مستقیما به طرف شومینه نبود؟» |
«نه، ما تقریبا کنار اتاق بودیم و بین میز ما و شومینه، گنجهی بزرگی قرار داشت. از آن گنجه های قشنگ ساخت چین، و حالا که فکر می کنم، می بینم کشتن این بابا آن قدرها هم مشکل نبوده است، چون بریج یک بازی معمولی نیست، کسی که در این بازی شرکت می کند، باید واقعا بریج بازی بکند. به همین دلیل بازیکن بریج نه می تواند به اطراف نگاه کند و نه می تواند به چیزی غیر از بازی و ورق های دستش توجهی داشته باشد. و تنها یک نفر می تواند این کارها را انجام بدهد، کسی که دستش را جا رفته است و در مورد امشب....)
در اینجا، کمیسر بتل، حرف دکتر رابرتز را قطع کرد و در ادامه ی آن گفت: «و در مورد امشب، قاتل بدون شک یکی از کسانی است که در طول بازی دستشان را جا رفته اند.»
مه
دکتر رابرتز در جواب اظهار داشت: «مع هذا کار ساده و آسانی نبوده و مستلزم داشتن اعصابی بسیار قوی و دل و جرئت زیادی بوده است. زیرا امکان داشت هر آن یکی از ماها سرمان را بلند کرده و متوجه ماجرا بشویم.» |
کمیسر بتل با چهره و حالتی مزورانه در جواب گفت: «بله، درست می فرمائید و قاتل به راستی ریسک خطرناکی کرده، که خود فی نفسه ثابت می کند انگیزه ای بسیار قوی او را وادار می کند که شیطانا را از میان بردارد و در این راستا، علی رغم این ریسک خطرناک که سرنوشت او را به موئی بند کرده بود، در اولین فرصت ممکنه تصمیم خود را به مرحله ی اجرا می گذارد. فقط ای کاش می دانستم که این انگیزه چه بوده است...)
دکتر رابرتز در جواب گفت: «مطمئنا موفق خواهید شد، چون تمام مدارک و نوشته هائی که داشته بررسی و مطالعه خواهید کرد و به احتمال بسیار قوی سرنخی گیرتان خواهد آمد.»
ولی کمیسر بتل این بار با قیافه غمزده ای در جواب اظهار داشت: «امیدوارم.»
سپس نگاه تندی به مخاطب خود انداخت و گفت: «دکتر رابرتز، می خواهم سئوالی از شما بکنم و دوست دارم بدون ملاحظه جواب مرا بدهید.)
مطمئن باشید.»
شما خودتان شخصا، به کدام یک از این سه نفر مشکوک هستید؟»
مستقیما به طرف شومینه نبود؟» |
«نه، ما تقریبا کنار اتاق بودیم و بین میز ما و شومینه، گنجهی بزرگی قرار داشت. از آن گنجه های قشنگ ساخت چین، و حالا که فکر می کنم، می بینم کشتن این بابا آن قدرها هم مشکل نبوده است، چون بریج یک بازی معمولی نیست، کسی که در این بازی شرکت می کند، باید واقعا بریج بازی بکند. به همین دلیل بازیکن بریج نه می تواند به اطراف نگاه کند و نه می تواند به چیزی غیر از بازی و ورق های دستش توجهی داشته باشد. و تنها یک نفر می تواند این کارها را انجام بدهد، کسی که دستش را جا رفته است و در مورد امشب....)
در اینجا، کمیسر بتل، حرف دکتر رابرتز را قطع کرد و در ادامه ی آن گفت: «و در مورد امشب، قاتل بدون شک یکی از کسانی است که در طول بازی دستشان را جا رفته اند.»
مه
دکتر رابرتز در جواب اظهار داشت: «مع هذا کار ساده و آسانی نبوده و مستلزم داشتن اعصابی بسیار قوی و دل و جرئت زیادی بوده است. زیرا امکان داشت هر آن یکی از ماها سرمان را بلند کرده و متوجه ماجرا بشویم.» |
کمیسر بتل با چهره و حالتی مزورانه در جواب گفت: «بله، درست می فرمائید و قاتل به راستی ریسک خطرناکی کرده، که خود فی نفسه ثابت می کند انگیزه ای بسیار قوی او را وادار می کند که شیطانا را از میان بردارد و در این راستا، علی رغم این ریسک خطرناک که سرنوشت او را به موئی بند کرده بود، در اولین فرصت ممکنه تصمیم خود را به مرحله ی اجرا می گذارد. فقط ای کاش می دانستم که این انگیزه چه بوده است...)
دکتر رابرتز در جواب گفت: «مطمئنا موفق خواهید شد، چون تمام مدارک و نوشته هائی که داشته بررسی و مطالعه خواهید کرد و به احتمال بسیار قوی سرنخی گیرتان خواهد آمد.»
ولی کمیسر بتل این بار با قیافه غمزده ای در جواب اظهار داشت: «امیدوارم.»
سپس نگاه تندی به مخاطب خود انداخت و گفت: «دکتر رابرتز، می خواهم سئوالی از شما بکنم و دوست دارم بدون ملاحظه جواب مرا بدهید.)
مطمئن باشید.»
شما خودتان شخصا، به کدام یک از این سه نفر مشکوک هستید؟»