نام کتاب: شیطان به قتل می رسد
بله، ولی خیلی دقیق نه. فکر می کنم حدود ساعت ۹ / ۳۰ بازی را شروع کردیم. به احتمال بسیار زیاد درست یک ساعت بعد از جا بلند شدم و به طرف شومینه رفتم. زمان کوتاهی بعد از آن دوباره از جا بلند شدم و برای خانم ها نوشیدنی آوردم، فکر می کنم دست بعد بود، و احتمالا ساعت ۱۱
/ ۳۰ بود که برای خودم نوشیدنی درست کردم. البته باز هم تاکید می کنم ساعاتی که گفتم کاملا تقریبی بوده و لذا صحت و سقم آنها را نمی توانم تایید نمایم.»
میزی که نوشیدنیها روی آن قرار داشت، خیلی از شیطانا دور بود؟»
بله. منظورم اینست که هر سه بار از کنار شیطانا گذشتم.» و هر بار که از کنار او می گذشتید فکر می کردید به خواب رفته است؟»
دفعه ی اول دقیقا همین فکر را کردم و با این تصور، دفعه ی بعد حتی نگاهش هم نکردم. ولی بار سوم به سرم زد که این مرتیکه چطور می تواند با این سر و صداها بخوابد، مع هذا باز هم بدون اینکه نگاهی به او بیندازم از
کنارش رد شدم.» |
خیلی خوب، حالا بفرمائید همبازی هایتان چرا و چه موقع از جای بلند شدند؟ »
چهرهی دکتر رابرتز در هم رفت و گفت: «سئوال مشکلی است، خیلی مشکل به نظرم می آید. دسپارد یک بار بلند شد تا یک زیر سیگاری بیاورد، و فکر می کنم یک بار دیگر هم بلند شد تا برای خودش نوشیدنی بریزد، که یادم می آید قبل از بلند شدن من بود، چون از من هم پرسید ولی من به او گفتم که هنوز میل ندارم.)
خانم ها چطور؟»
خانم لوریمر نیز یک بار به طرف شومینه رفت و کنده ها را جابجا کرد. به نظرم می آید مثل اینکه با شیطانا هم
صحبت کرد که البته زیاد مطمئن نیستم چون درست موقعی بود که بازی به جای خیلی حساسی رسیده و تمام
هوش و حواس من هم به بازی بود.)
و دوشیزه مردیث؟»
دوشیزه مردیث صد در صد یک بار از جای خود بلند شد، چون آمد پشت سر من و دست مرا تماشا کرد. ما دو نفر شریک و هم تیم بودیم. متعاقبا لحظاتی هم دست بقیهی بازیکنان را تماشا کرد و بعدش هم همین طوری تو اتاق این طرف و آن طرف می رفت. راستش درست نمیدانم چکار می کرد. چون همان طور که گفتم غرق در بازی بودم و به هیچ چیز دیگری توجه نداشتم.»

صفحه 31 از 281