نام کتاب: شیطان به قتل می رسد
کمیسر بتل که برای اولین بار سایهی تقریبا نامحسوسی از خنده چهره ی سرد و خشک او را فرا گرفته بود، در جواب اظهار داشت: «بله، اگر یک زن رئیس اسکاتلندیارد بود، شاید همین کار را می کردیم. ولی خوب، مادام که مردها مسئول امور هستند، ما نیز باید کارهایمان را با صبر و حوصله و دقتی مردانه تعقیب بکنیم. مطمئن باشید آرام آرام به هدفمان خواهیم رسید.» |
خانم الیور آهی کشید و همین طور که راجع به نگارش مقاله ای برای روزنامه فکر می کرد، گفت: «اوه، شما مردها و افکار مردانه تان.»|
سرانجام کمیسر بتل گفت: «بهتر است این چهار نفر را احضار کنم. صحیح نیست که بیش از این وقتشان را
بیهوده تلف
کنم.»
سرهنگ ریس از جای خود بلند شد و گفت: «شاید ترجیح می دهید که ماها حضور نداشته باشیم.)
کمیسر بتل لحظه ای مردد ماند و به چشمان خانم الیور خیره شد. او از موقعیت شغلی سرهنگ ریس آگاهی کامل داشت، پوارو نیز به اقتضای خصوصیات شغلیش، در موارد زیادی با اسکاتلندیارد همکاری کرده، لذا ماندن این دو نفر به مراتب بهتر از نماندنشان بود، ولی ماندن خانم الیور تا حدود زیادی مسئله ساز بود. مع هذا کمیسر بتل شخصا آدم خوش قلبی بود، ضمن اینکه یادش آمد خانم الیور سه پوند و هفت شلینگ هم باخته که با چهره ای باز و بدون ناراحتی پرداخت. لذا پس از لحظاتی مکث گفت: «شما سه نفر نیز می توانید حضور داشته باشید. فقط خواهش می کنم به هیچ وجه حرف مرا قطع نکرده و هرگز در بازجوئی دخالت نکنید (در این مورد فقط به خانم الیور نگاه می کرد)، ضمنا به هیچ عنوان کوچکترین اشاره ای به موضوعی که مسیو پوارو راجع به انگیزه ی شیطانا از این مهمانی مطرح نمود، نفرمائید. این رازی است که صرفا به شخص شیطانا مربوط می شود و با از بین رفتن شیطانا هم خود به خود از بین رفته است.» |
خانم الیور گفت: «بله کاملا.»
در اینجا، کمیسر بتل از جای برخاست و به طرف در اتاق رفت و پاسبانی را که در هال کشیک میداد صدا زد و به او گفت: «برو به آن اتاق کوچک که پاسبان آندرسون و چهار نفر مهمان دیگر حضور دارند، و به دکتر رابرتز بگو که لطفا به این اتاق تشریف بیاورند.» |
خانم الیور باز به سخن در آمد و با لحن معذرت خواهانه ای گفت: «کاشکی تا آخر حرفی نمی زدم. منظورم
آخر کتاب است.»

صفحه 28 از 281