نام کتاب: شیطان به قتل می رسد
شده بود که نور مطبوع و ملایمی به دیوارها میداد، ضمن آنکه لامپ قوی تری مستقیما در بالای میز بریج جهت استفاده بازیکنان آویزان بود. بازیکنان با حرارت و هیجان زیادی به بازی خود ادامه می دادند.
خانم لوریمر اعلام کرد: «یک بی بی.» |
دکتر رابرتز با قاطعیت خاصی در جواب گفت: «سه کارت دل» و به دنبال آن دوشیزه مردی با صدای آرامی گفت: «من پاس.) سرگرد دسپارد بر حسب عادت، همیشه قبل از آنکه دستش را اعلام کند، لحظه ای مکث می کرد، البته نه به خاطر اینکه کند ذهن بود. بلکه به خاطر اینکه دوست داشت با اطمینان بیشتری به بازی خود ادامه بدهد و در اینجا هم پس از لحظه ای مکث، اعلام کرد و گفت: «چهار کارت دل.» |
یعیبه
حریفش در تیم مقابل او را به مبارزه طلبید و گفت: «دوبل»
چهره ی شیطانا در اثر نور شومینه می درخشید و بی صدا با خود می خندید. لحظاتی پلک هایش به لرزه افتاد. از
این مهمانی خیلی خرسند به نظر می رسید.
* * *
سرهنگ ریس با خوشحالی گفت: «پنج کارت خشت و ما برنده شدیم.» سپس رو کرد به پوارو و در ادامه ی سخنانش گفت: «فکر نمی کردم به این خوبی بازی کنید، ولی خوب شانس آوردیم که پیکهای شما جلو نیفتاد.» |
کمیسر بتل با همان حالت خود بزرگ بینی که همیشه داشت، گفت: «به نظر من تاثیر زیادی در نتیجه بازی نمی توانست داشته باشد.» |
ورق های پوارو سری پیک بود، ضمن آنکه شریک او یعنی خانم الیور نیز یک پیک داشت که می توانست با اعلام آن احتمالا بازی را به نفع خود تمام کنند، ولی ظاهرا تحت تاثیر یک نیروی درونی که معلوم نبود چیست، ورق های دیگرش را که سری گشنیز بود اعلام می کند که نتیجتا منجر به این باخت مفتضحانه گردید. سرهنگ ریس نگاهی به ساعتش انداخت و گفت: «دوازده و ده دقیقه یک دست دیگر می توانیم بازی کنیم.» ولی کمیسر بتل اظهار داشت: «من یکی معذرت میخواهم، چون عادت دارم شب ها زود بخوابم.)
هرکول پوارو گفت: «من هم همین طور.»

صفحه 19 از 281