ولی آقای شیطانا با حالت متفکرانه ای در جواب گفت: «آنچه مسلم است، اطبا هم موقعیت خوبی برای این کار دارند.»
دکتر رابرتز در حالی که با صدایی بلند می خندید فریاد زنان گفت: «اعتراض... تعمدی در کار اطبا نیست و اگر
هم مریضی مسموم شود، صرفا تصادفی خواهد بود.» |
ولی آقای شیطانا با همان حالت متفکرانه ی قبل گفت: «با وجود این.... اگر من شخصا تصمیم بگیرم کسی را بکشم..)
شیطانا به دنبال این حرف لحظاتی مکث کرد. حالت مکث او به گونه ای بود که توجه مهمانان را جلب کرد و بی اختیار به وی خیره شدند. او وقتی از توجه همه به خودش مطمئن شد، به سخنان خود ادامه داد و گفت:
خیلی ساده و راحت کارم را انجام خواهم داد. کاری خواهم کرد که کاملا تصادفی به نظر برسد. چرا؟ چون امکان وقوع تصادفات همیشه برای همه متصور می باشد، مثل حادثه ای ناخواسته در شکار و یا حتی در داخل منزل.»
همه منصور
به دنبال این حرف، گیلاس شرابش را برداشت و همین طور که به لبانش نزدیک می کرد گفت: «ولی با وجود این همه خبرهگی، من صلاحیت ندارم در این مورد اظهار نظر بکنم.» |
دهشت
و شرابش را سر کشید. گیلاس شراب در اثر برخورد انوار شمعدان روی میز، پرتو قرمز رنگ خاصی به صورت شیطانا افکنده بود. چهرهی شیطانا در زیر نور این پرتو سرخ فام، با سبیل های براق و به ویژه ابروانی پرپشت که به صورت غریبی مثل عدد هشت به نظر می رسید، حالت حیرت انگیزی به خود گرفته بود، به گونه ای که بیننده بی اختیار ابلیس را تداعی نموده و هراسی مرموز وجودش را فرا می گرفت. لحظاتی به همین وضع در سکوت گذشت و سرانجام خانم الیور به حرف در آمد و گفت: «نمی دانم بیست دقیقه به نیمه شب مانده و یا بیست دقیقه گذشته.... به هر حال موقعی است که می گویند یک فرشته از آسمان عبور می کند و همزمان با عبور این فرشته، اتفاق بد و یا خوبی نیز رخ خواهد داد که البته بستگی دارد به اینکه چه نوع فرشته ای باشد. من مطمئنم که فرشته ی بدی عبور می کند، چون فراموش کردم پاهایم را رو هم بیاندازم.)
دکتر رابرتز در حالی که با صدایی بلند می خندید فریاد زنان گفت: «اعتراض... تعمدی در کار اطبا نیست و اگر
هم مریضی مسموم شود، صرفا تصادفی خواهد بود.» |
ولی آقای شیطانا با همان حالت متفکرانه ی قبل گفت: «با وجود این.... اگر من شخصا تصمیم بگیرم کسی را بکشم..)
شیطانا به دنبال این حرف لحظاتی مکث کرد. حالت مکث او به گونه ای بود که توجه مهمانان را جلب کرد و بی اختیار به وی خیره شدند. او وقتی از توجه همه به خودش مطمئن شد، به سخنان خود ادامه داد و گفت:
خیلی ساده و راحت کارم را انجام خواهم داد. کاری خواهم کرد که کاملا تصادفی به نظر برسد. چرا؟ چون امکان وقوع تصادفات همیشه برای همه متصور می باشد، مثل حادثه ای ناخواسته در شکار و یا حتی در داخل منزل.»
همه منصور
به دنبال این حرف، گیلاس شرابش را برداشت و همین طور که به لبانش نزدیک می کرد گفت: «ولی با وجود این همه خبرهگی، من صلاحیت ندارم در این مورد اظهار نظر بکنم.» |
دهشت
و شرابش را سر کشید. گیلاس شراب در اثر برخورد انوار شمعدان روی میز، پرتو قرمز رنگ خاصی به صورت شیطانا افکنده بود. چهرهی شیطانا در زیر نور این پرتو سرخ فام، با سبیل های براق و به ویژه ابروانی پرپشت که به صورت غریبی مثل عدد هشت به نظر می رسید، حالت حیرت انگیزی به خود گرفته بود، به گونه ای که بیننده بی اختیار ابلیس را تداعی نموده و هراسی مرموز وجودش را فرا می گرفت. لحظاتی به همین وضع در سکوت گذشت و سرانجام خانم الیور به حرف در آمد و گفت: «نمی دانم بیست دقیقه به نیمه شب مانده و یا بیست دقیقه گذشته.... به هر حال موقعی است که می گویند یک فرشته از آسمان عبور می کند و همزمان با عبور این فرشته، اتفاق بد و یا خوبی نیز رخ خواهد داد که البته بستگی دارد به اینکه چه نوع فرشته ای باشد. من مطمئنم که فرشته ی بدی عبور می کند، چون فراموش کردم پاهایم را رو هم بیاندازم.)