فصل اول
آقای شیطانا
مسیو پواروی عزیز !»
صدائی آرام و با لحنی آرام تر... صدا و لحنی تربیت شده که دارنده ی آن با تمرین و مهارت آن را به دست آورده تا در صورت لزوم و برای مقاصد خاصی به عنوان حربه ای موثر از آن استفاده کند. تحریک کننده... نه...
ولی با هدف و منظور... چرا، پوارو به سرعت به عقب برگشت. تعظیم کوتاهی نمود و دست گوینده را با احترام متقابل فشرد.
لوا
درخشش بارزی در چشمان پوارو به چشم می خورد، به نظر می رسید هیجان به خصوصی از این برخورد شانسی و تصادفی به او دست داده که به ندرت آن را احساس می کرد. لحظه ای مکث کرد و متعاقبا با حالتی از شگفتی گفت: «آقای شیطانا، پارسال دوست و امسال آشنا! به راستی چه حسن تصادفی!؟ »
هر دو سکوت کرده و به هم خیره شدند. حالتی نسبت به یکدیگر داشتند که در هر بیننده ای، حالت دو مردی را که آمادهی دوئل هستند تداعی می نمود. چنان که گوئی منتظر علامت داور هستند تا مبارزهی خود را شروع کنند. در اطرافشان، جماعت کثیری از پولدارها و چهره های سرشناس لندن به چشم می خورد که مرتبا به این طرف و آن طرف می چرخیدند و ضمن اشاره به اشیاء عتیقه ای که به نمایش گذاشته شده بود با یکدیگر تبادل نظر کرده و دائم جملاتی از قبیل اوه عزیزم، چقدر زیباست... و یا عزیزم یکی از یکی بهتر، می بینی، واقعة خارق العاده است به گوش می رسید.
ودیهی
نمایشگاهی بود از مجموعه ی بسیار زیبایی از انفیه دانهای عتیقه و نفیس که در تالار معروف وسکس لندن به منظور کمک به بیمارستان های لندن برگزار شده بود. ورودیهی هر نفر ۱
. ۵ پوند بود که بدیهی ست فقط پولدارها و اشخاصی که توانایی پرداخت این ورودیهی سنگین را داشتند می توانستند شرکت کنند.
سرانجام شیطانا سکوت را شکست و بادی به غبغب انداخت و گفت: «مسیو پواروی عزیز، چقدر خوش وقتم که دوباره شما را زیارت می کنم. بگوئید بیینم، اخیرا کسی را بالای دار و یا زیر تیغ گیوتین نبرده اید؟ نه مثل
1 Mr. Shaitana 2 Wessex
آقای شیطانا
مسیو پواروی عزیز !»
صدائی آرام و با لحنی آرام تر... صدا و لحنی تربیت شده که دارنده ی آن با تمرین و مهارت آن را به دست آورده تا در صورت لزوم و برای مقاصد خاصی به عنوان حربه ای موثر از آن استفاده کند. تحریک کننده... نه...
ولی با هدف و منظور... چرا، پوارو به سرعت به عقب برگشت. تعظیم کوتاهی نمود و دست گوینده را با احترام متقابل فشرد.
لوا
درخشش بارزی در چشمان پوارو به چشم می خورد، به نظر می رسید هیجان به خصوصی از این برخورد شانسی و تصادفی به او دست داده که به ندرت آن را احساس می کرد. لحظه ای مکث کرد و متعاقبا با حالتی از شگفتی گفت: «آقای شیطانا، پارسال دوست و امسال آشنا! به راستی چه حسن تصادفی!؟ »
هر دو سکوت کرده و به هم خیره شدند. حالتی نسبت به یکدیگر داشتند که در هر بیننده ای، حالت دو مردی را که آمادهی دوئل هستند تداعی می نمود. چنان که گوئی منتظر علامت داور هستند تا مبارزهی خود را شروع کنند. در اطرافشان، جماعت کثیری از پولدارها و چهره های سرشناس لندن به چشم می خورد که مرتبا به این طرف و آن طرف می چرخیدند و ضمن اشاره به اشیاء عتیقه ای که به نمایش گذاشته شده بود با یکدیگر تبادل نظر کرده و دائم جملاتی از قبیل اوه عزیزم، چقدر زیباست... و یا عزیزم یکی از یکی بهتر، می بینی، واقعة خارق العاده است به گوش می رسید.
ودیهی
نمایشگاهی بود از مجموعه ی بسیار زیبایی از انفیه دانهای عتیقه و نفیس که در تالار معروف وسکس لندن به منظور کمک به بیمارستان های لندن برگزار شده بود. ورودیهی هر نفر ۱
. ۵ پوند بود که بدیهی ست فقط پولدارها و اشخاصی که توانایی پرداخت این ورودیهی سنگین را داشتند می توانستند شرکت کنند.
سرانجام شیطانا سکوت را شکست و بادی به غبغب انداخت و گفت: «مسیو پواروی عزیز، چقدر خوش وقتم که دوباره شما را زیارت می کنم. بگوئید بیینم، اخیرا کسی را بالای دار و یا زیر تیغ گیوتین نبرده اید؟ نه مثل
1 Mr. Shaitana 2 Wessex