همه همین را به من می گویند.» صدایت هم خیلی خوب است.» همه همین را به من می گویند.» | پس چطور تا این حد مطمئن هستی که همه چیز سیر نزولی دارد؟ موری آهی کشید و با حسرت گفت:
هیچ کس نمی تواند این حال من را بفهمد، مگر خودم. فقط من این موضوع را می دانم.»
که البته تا پایان مصاحبه منظور او تفهیم شد. موری دیگر نمی توانست به راحتی دفعه پیش از دست هایش به هنگام حرف زدن استفاده کند. به هنگام تلفظ بعضی از حروف مشکل داشت - حرف لام انگار در گلویش گیر می کرد. تا چند ماه آینده او دیگر اصلا نمی توانست حرف بزند.
موری به کاپل گفت:
حالا برایت می گویم که چرا احساساتم سیر نزولی دارند. وقتی که من در کنار دوستان و آشنایان هستم، خیلی سرحالم. روابط دوستانه و عاشقانه قوت قلب من هستند.
اما روزهایی نیز در زندگیم وجود دارند که افسرده و پریشانم. بگذار سرت را کلاه نگذارم. من دارم می بینم که به تدریج توانایی های من از من فاصله می گیرند و دور می شوند. احساس عجیبی دارم، وحشت، ترس. ترس از این که وقتی توانم از دست هایم استفاده کنم، چه خواهد شد؟ وقتی نتوانم حرف بزنم چه خواهد شد؟ وقتی نتوانم غذایم را ببلعم چه خواهد شد؟ - البته به این یکی چندان اهمیت نمی دهم، چون بالاخره هرطور که باشد از طریق یک لوله هم که شده می توانند به من غذا برسانند، این یکی آنقدرها اهمیت ندارد - اما صدایم چه؟ دستهایم چه؟ آنها اعضای ضروری بدنم هستند. من از طریق صدایم صحبت می کنم. با دستانم ایما و اشاره می کنم، از این طریق می توانم با مردم
هیچ کس نمی تواند این حال من را بفهمد، مگر خودم. فقط من این موضوع را می دانم.»
که البته تا پایان مصاحبه منظور او تفهیم شد. موری دیگر نمی توانست به راحتی دفعه پیش از دست هایش به هنگام حرف زدن استفاده کند. به هنگام تلفظ بعضی از حروف مشکل داشت - حرف لام انگار در گلویش گیر می کرد. تا چند ماه آینده او دیگر اصلا نمی توانست حرف بزند.
موری به کاپل گفت:
حالا برایت می گویم که چرا احساساتم سیر نزولی دارند. وقتی که من در کنار دوستان و آشنایان هستم، خیلی سرحالم. روابط دوستانه و عاشقانه قوت قلب من هستند.
اما روزهایی نیز در زندگیم وجود دارند که افسرده و پریشانم. بگذار سرت را کلاه نگذارم. من دارم می بینم که به تدریج توانایی های من از من فاصله می گیرند و دور می شوند. احساس عجیبی دارم، وحشت، ترس. ترس از این که وقتی توانم از دست هایم استفاده کنم، چه خواهد شد؟ وقتی نتوانم حرف بزنم چه خواهد شد؟ وقتی نتوانم غذایم را ببلعم چه خواهد شد؟ - البته به این یکی چندان اهمیت نمی دهم، چون بالاخره هرطور که باشد از طریق یک لوله هم که شده می توانند به من غذا برسانند، این یکی آنقدرها اهمیت ندارد - اما صدایم چه؟ دستهایم چه؟ آنها اعضای ضروری بدنم هستند. من از طریق صدایم صحبت می کنم. با دستانم ایما و اشاره می کنم، از این طریق می توانم با مردم