به جایگاه اصلی برسد.
موری می گوید:
تبریک می گویم.
لبخند می زنم. همان طور که موری تند و تند رساله ام را ورق می زند، من به تمام اشیای داخل کلاس نگاه می کنم. قفسه های کتاب، کفن چوبی اتاق - از نوع چوب بادوام درختان برگریز جنگلی - قالیچه ای که با دقت پهن شده، کاناپه. دارم با خودم به این فکر می کنم که تک تک جاهایی که در این اتاق می شود نشست، من نشسته ام.
موری، شگفت زده، هم چنان که عینکش را تنظیم می کند و رساله ام را می خواند، می گوید:
و با چنین کاری که تو ارائه داده ای، ممکن است مجبور شویم، باز هم تو را به این جا برگردانیم، برای فوق لیسانس، پ
من می گویم، آره، درست است.
ابتدا به ذهنم خطور می کند، چه فکر خنده داری! اما لحظه ای بعد جذب ایده موری می شوم، فقط برای لحظه ای کوتاه. بخشی از وجودم وحشت زده از ترک دانشکده، و بخشی دیگر نومیدانه در آرزوی ترک دانشکده کشش دو قطب متضاد. موری را می نگرم، هم چنان در حال خواندن پایان نامه من است. نمی دانم دنیای بزرگ خارج از کلاس چه سرنوشتی را رقم خواهد زد.
موری می گوید:
تبریک می گویم.
لبخند می زنم. همان طور که موری تند و تند رساله ام را ورق می زند، من به تمام اشیای داخل کلاس نگاه می کنم. قفسه های کتاب، کفن چوبی اتاق - از نوع چوب بادوام درختان برگریز جنگلی - قالیچه ای که با دقت پهن شده، کاناپه. دارم با خودم به این فکر می کنم که تک تک جاهایی که در این اتاق می شود نشست، من نشسته ام.
موری، شگفت زده، هم چنان که عینکش را تنظیم می کند و رساله ام را می خواند، می گوید:
و با چنین کاری که تو ارائه داده ای، ممکن است مجبور شویم، باز هم تو را به این جا برگردانیم، برای فوق لیسانس، پ
من می گویم، آره، درست است.
ابتدا به ذهنم خطور می کند، چه فکر خنده داری! اما لحظه ای بعد جذب ایده موری می شوم، فقط برای لحظه ای کوتاه. بخشی از وجودم وحشت زده از ترک دانشکده، و بخشی دیگر نومیدانه در آرزوی ترک دانشکده کشش دو قطب متضاد. موری را می نگرم، هم چنان در حال خواندن پایان نامه من است. نمی دانم دنیای بزرگ خارج از کلاس چه سرنوشتی را رقم خواهد زد.