نام کتاب: سه شنبه ها با موری
مباحثات سیاسی - که بسیار هم مورد علاقه موری بودند - هم پایان قدیمی رقص، همه و همه و همه ما، و من بر این عقیده ام که نوار مثل عکس و فیلم تقلایی بی فایده است در جهت دستبرد زدن به چمدان مرگ وکش رفتن چیزی.
اما مسئله دیگری هم داشت برایم روشن می شد - با مشاهده شجاعت، شوخ طبعی، صبوری، صداقت و برون گرایی و رهایی موری - و آن این بود که نگاه موری به زندگی بسیار بسیار متفاوت تر از هر کس دیگری بود که من تا آن موقع شناخته بودم؛ نگاهی سالم تر و برتر. نگاهی منطقی و عقلانی.
و... او فقط چند قدم با مرگ فاصله داشت.
وقتی بی هیچ هراس و شرمی مستقیم در چشمان مرگ نگاه میکنی افکار معنوی و پالایش شده شفافی به سراغت می آید، من آگاه بودم که موری می خواست شفافیت خود را سهیم بشود، به همین خاطر می خواستم تا هر وقتی که از دستم بر می آید، آن ها را به خاطر بسپارم.
لا نخستین باری که موری را در برنامه «تایت لاین» دیدم، شگفت زده شدم که وقتی موری درجا متوجه شده که مرگش خیلی زود فرا می رسد، حسرت چه چیزهایی را خورده. غم دوستان از دست رفته؟ ای کاش طور دیگری رفتار می کرده؟ با خودخواهی تمام فکر کردم که اگر من موقعیت او را داشتم، آیا وجودم در اثر فکر و خیال های غم انگیز در مورد تمام چیزهایی که از دست داده بودم، از بین می رفت؟ آیا برای رازهای همیشه پنهان کرده در درونم افسوس می خوردم؟
وقتی این افکارم را به موری گفتم، سرش را تکان داد. طبیعی است که آدم در وهله اول نگران این طور چیزها بشود، مگر

صفحه 70 از 216