نام کتاب: سه شنبه ها با موری
دیدار موری می سوختند، من بیش از همه می خواستم کمال استفاده را از سه شنبه ها ببرم.
همان طور که داشتم ضبط صوت را جمع می کردم، گفتم، گوش کن، اگر این وسیله تو را ناراحت می کند مجبور نیستیم از آن استفاده کنیم
موری من را از ادامه انجام آن کار بازداشت و نهیکنان انگشتش را تکان داد. سپس عینکش را روی بینی اش لغزاند و اجازه داد - چون عینکش زنجیر داشت که از گردنش آویزان شود. مستقیم به چشمان من خیره شد و گفت:
بگذارش سرجایش!» ضبط صوت را سر جای قبلی اش قرار دادم. سپس با ملایمت ادامه داد:
میچ، تو متوجه نیستی، من می خواهم با تو در مورد زندگی ام حرف بزنم. من می خواهم برایت حرف بزنم، پیش از اینکه دیگر هیچ وقت نتوانم حرف بزنم.»
موری زیرلب زمزمه کرد
من می خواهم یک نفر داستان مرا بشنود. تو حاضری؟ » سرم را به نشانه رضایت تکان دادم. لحظه ای در سکوت مطلق نشستیم. موری گفت: «خب، حالا ضبط روشن است؟ »
لا اکنون حقیقت این است که دستگاه ضبط صوت پدیده ای فرانوستالژیک بود (یادآور خاطرات تلخ و شیرین گذشته). من داشتم موری را از دست می دادم، ما، همه داشتیم موری را از دست می دادیم - خانواده، دوستان، دانشجویان سابق، هم قطاران، آشنایان گروههای

صفحه 69 از 216