همیشه پولوورهای ملوانی بزرگ و سفید رنگ به تن دارد، دست هایش را به حالت ضربدر بالای سینه اش قرار می دهد، چشمانش را می بندد و کمرش را به پشت خم می کند، او از زیر کار در نمی رود و کاملا خود را رها می کند، درست مانند یکی از آگهی های تبلیغاتی در مورد چای لیپتون که مانکن تبلیغ پس از نوشیدن چای جانی دوباره یافته و داخل استخر شیرجه می زند.
مطمئن هستم نزدیک بود محکم به زمین بخورد که بالاخره در آخرین لحظه، سر بزنگاه، یار تعیین شده او، سر و شانه های آن دختر را محکم می گیرد و او را با قدرت هر چه تمام تر به سمت بالا می کشد.
خیلی از دانشجوها هیجان زده فریاد میکشند: «وای! و برخی هم کف می زنند. بالاخره موری لبخند می زند. و به آن دختر می گوید:
و تو فهمیدی، چشمانت را بستی، تفاوت در همین بود. گاهی نمی توانی آنچه را که می بینی باور کنی، اما باید آنچه را که احساس می کنی باور کنی. و اگر می خواهی اطرافیانت همیشه به تو اعتماد و اطمینان داشته باشند، باید تو هم به آنها اعتماد و اطمینان داشته باشی، حتی زمانهایی که در تاریکی شرایط بد قرار داری. حتی وقتی که داری می افتی و سقوط می کنی.
مطمئن هستم نزدیک بود محکم به زمین بخورد که بالاخره در آخرین لحظه، سر بزنگاه، یار تعیین شده او، سر و شانه های آن دختر را محکم می گیرد و او را با قدرت هر چه تمام تر به سمت بالا می کشد.
خیلی از دانشجوها هیجان زده فریاد میکشند: «وای! و برخی هم کف می زنند. بالاخره موری لبخند می زند. و به آن دختر می گوید:
و تو فهمیدی، چشمانت را بستی، تفاوت در همین بود. گاهی نمی توانی آنچه را که می بینی باور کنی، اما باید آنچه را که احساس می کنی باور کنی. و اگر می خواهی اطرافیانت همیشه به تو اعتماد و اطمینان داشته باشند، باید تو هم به آنها اعتماد و اطمینان داشته باشی، حتی زمانهایی که در تاریکی شرایط بد قرار داری. حتی وقتی که داری می افتی و سقوط می کنی.