لگن داره، آن را به صدا در بیاورد، با به صدا درآمدن زنگوله، گنی، تونی'، برتا"، و یا امی" - گروهان کم تعداد پرستاران خانگی موری - وارد اتاق مطالعه می شدند. عمل برداشتن زنگوله همیشه برای موری آسان نبود و زمان هایی که نمی توانست آن را به صدا در بیاورد، کم حوصله و عصبی می شد.
از موری پرسیدم که آیا او دلش به حال خودش می سوزد. موری گفت:
بعضی وقت ها، صبحها عزا میگیرم. اندامم را لمس می کنم، انگشتانم را حرکت می دهم، دستانم را - هرجایی را که هنوز می توانم حرکت بدهم - آن وقت عزای آن چیزهایی را می گیرم که از دست داده ام. برای این نوع مرگ آرام و تدریجی خودم ماتم میگیرم. اگرچه به این حالت خاتمه می دهم.» ناگهانی؟
اگر احتیاج به گریه داشته باشم، مفصل اشک می ریزم. اما بعد از آن به همه خوبی هایی که هنوز در زندگی از آن من هستند، متمرکز می شوم. به مردمی که به دیدارم می آیند، خبرهایی که می خواهم بشنوم، و تو - اگر که سه شنبه باشد. آخر ما سه شنبه ای ها هستیم.» لبخند زدم. سه شنبه ای ها.
میچ، من به خودم اجازه نمی دهم که دیگر بیشتر از این به حال خودم دلسوزی کنم. چندین قطره اشک صبحگاهی، همه اش همین.»
به مردمی که می شناختم فکر کردم، آدم هایی که اکثر ساعات بیداریشان را صرف دلسوزی به حال خویش می کردند. چقدر سودمند می شد. اگر که همه حد و حدودی روزانه برای مقوله دلسوزی به حال خویشتن میگذاشتیم. لحظاتی اشکبار، سپس پیش به سوی بقیه روز. اگر موری توانسته چنین کاری را انجام بدهد، با توجه به این بیماری
3. Amy
2. Benba
1. Tony
از موری پرسیدم که آیا او دلش به حال خودش می سوزد. موری گفت:
بعضی وقت ها، صبحها عزا میگیرم. اندامم را لمس می کنم، انگشتانم را حرکت می دهم، دستانم را - هرجایی را که هنوز می توانم حرکت بدهم - آن وقت عزای آن چیزهایی را می گیرم که از دست داده ام. برای این نوع مرگ آرام و تدریجی خودم ماتم میگیرم. اگرچه به این حالت خاتمه می دهم.» ناگهانی؟
اگر احتیاج به گریه داشته باشم، مفصل اشک می ریزم. اما بعد از آن به همه خوبی هایی که هنوز در زندگی از آن من هستند، متمرکز می شوم. به مردمی که به دیدارم می آیند، خبرهایی که می خواهم بشنوم، و تو - اگر که سه شنبه باشد. آخر ما سه شنبه ای ها هستیم.» لبخند زدم. سه شنبه ای ها.
میچ، من به خودم اجازه نمی دهم که دیگر بیشتر از این به حال خودم دلسوزی کنم. چندین قطره اشک صبحگاهی، همه اش همین.»
به مردمی که می شناختم فکر کردم، آدم هایی که اکثر ساعات بیداریشان را صرف دلسوزی به حال خویش می کردند. چقدر سودمند می شد. اگر که همه حد و حدودی روزانه برای مقوله دلسوزی به حال خویشتن میگذاشتیم. لحظاتی اشکبار، سپس پیش به سوی بقیه روز. اگر موری توانسته چنین کاری را انجام بدهد، با توجه به این بیماری
3. Amy
2. Benba
1. Tony